فصل شب دردناک
فصل۲ |شب دردناک|
پارت ۱۲۰
مشغول خورد شام بودن و هیچ حرفی هیچ کسنمیگفت ساکت و سکوت بود تا اینکه جی کی شروع به حرف کرد ... جی کی : اوما اوناهاش توت فلنگی
جونکوک نگاهش را پایین دوخت بود و با حرف پسرشنگاهی ریزی به جی کی انداخت ..... مادرش زود یک از توت فرنگی را برداشت و سمته پسرش گرفت جی کی با ذوق توت فرنگی را از دست مادرش گرفت و به صورتش نزدیک کرد و کمی تکونش داد
جی کی : مامانی توت فلنگی
ات : آره توت فرنگی بخور
جی کی به دهانش نزدیک کرد و زود دورش گرفت هم مشغول دویدن جی کی بودن و جونکوک که دست هایش را گذاشته بود رو زمین و خیره به پسرش بود درست روبه رو اش نشسته بود ..... جی کی : مامانی این خیلی خوسگله بخولم
ات : آره بخور خوشگله بخور دیگه
جی کی باز هم به توت فرنگی خیره شد بازم گفت... جی کی : اینو نمیخولم خیلی دوسس دالم دالم دالم ...
ات : خیله خوب چند بار بگم نباید دو یا سه بار کله رو تکرار کنی بخور یا بزارش تو بشقاب خودت
جی کی باز هم توت فرنگی رو جلو چشم هایش گرفته بود کمی بوش کرد و دوباره بهش خیره شد نگاهش افتاد رو جونکوک که با عشق بهش خیره شده بود وقتی دید که پسرش نگاهش میکرد نگاه خودش را دزدید
جی کی : بابایی ..
جونکوک چاپستیک را گذاشت رو میز و به صندلی تکیه داد
جونکوک: بله ...
جی کی : این توت فلنگی خیلی خوسگله؟
جونکوک: نمیدونم تو چی فکر میکنی
جی کی : آره دوست دختلم میسه؟
جونکوک: بهش نظر داری ها بگو..
جی کی با چشم های گردش به توت فرنگیخیره شد
جی کی: نظر یعنی چی
جونکوک: خودت گفتی که دوست دخترت میشه یا نه خب حتما بهش نظر داری
جی کی : واقعا ؟
جونکوک: شک نکن
جی کی خنده ای کرد و به مادرش خیره شد
جی کی : مامانی دوست دختله منه ببین
ات: باشه پس .. مراقبش باش تا ناراحت نشه و نزار حس کنه تنهاست یا منتظرش نزار
جونکوک نگاهش را به دختره دوخت و از نیش و کنایه دختره متوجه شد خنده ای کرد و هیچ حرفی نگفت
پارت ۱۲۰
مشغول خورد شام بودن و هیچ حرفی هیچ کسنمیگفت ساکت و سکوت بود تا اینکه جی کی شروع به حرف کرد ... جی کی : اوما اوناهاش توت فلنگی
جونکوک نگاهش را پایین دوخت بود و با حرف پسرشنگاهی ریزی به جی کی انداخت ..... مادرش زود یک از توت فرنگی را برداشت و سمته پسرش گرفت جی کی با ذوق توت فرنگی را از دست مادرش گرفت و به صورتش نزدیک کرد و کمی تکونش داد
جی کی : مامانی توت فلنگی
ات : آره توت فرنگی بخور
جی کی به دهانش نزدیک کرد و زود دورش گرفت هم مشغول دویدن جی کی بودن و جونکوک که دست هایش را گذاشته بود رو زمین و خیره به پسرش بود درست روبه رو اش نشسته بود ..... جی کی : مامانی این خیلی خوسگله بخولم
ات : آره بخور خوشگله بخور دیگه
جی کی باز هم به توت فرنگی خیره شد بازم گفت... جی کی : اینو نمیخولم خیلی دوسس دالم دالم دالم ...
ات : خیله خوب چند بار بگم نباید دو یا سه بار کله رو تکرار کنی بخور یا بزارش تو بشقاب خودت
جی کی باز هم توت فرنگی رو جلو چشم هایش گرفته بود کمی بوش کرد و دوباره بهش خیره شد نگاهش افتاد رو جونکوک که با عشق بهش خیره شده بود وقتی دید که پسرش نگاهش میکرد نگاه خودش را دزدید
جی کی : بابایی ..
جونکوک چاپستیک را گذاشت رو میز و به صندلی تکیه داد
جونکوک: بله ...
جی کی : این توت فلنگی خیلی خوسگله؟
جونکوک: نمیدونم تو چی فکر میکنی
جی کی : آره دوست دختلم میسه؟
جونکوک: بهش نظر داری ها بگو..
جی کی با چشم های گردش به توت فرنگیخیره شد
جی کی: نظر یعنی چی
جونکوک: خودت گفتی که دوست دخترت میشه یا نه خب حتما بهش نظر داری
جی کی : واقعا ؟
جونکوک: شک نکن
جی کی خنده ای کرد و به مادرش خیره شد
جی کی : مامانی دوست دختله منه ببین
ات: باشه پس .. مراقبش باش تا ناراحت نشه و نزار حس کنه تنهاست یا منتظرش نزار
جونکوک نگاهش را به دختره دوخت و از نیش و کنایه دختره متوجه شد خنده ای کرد و هیچ حرفی نگفت
- ۲۹.۳k
- ۲۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط