p109
p109
یک هفته بعد:
تارا-ازدوستم برای معاینه وقت گرفته بودم
گفتم اخروقت برم که خلوت باشه و کسی نباشه بتونم باعلی برم
این یه هفته علی مثل جفت چشاش ازم مراقبت میکرد
مطمعنم بهترین پدر دنیا میشه
اونقد تو افکارم گم شدم نفهمیدم کی وارد اتاق شدم
علی بیرون منتطر بود
رفتم تو
-سلامم
مروارید-سلام عزیزم
دلم برات تنگ شده بود چطوری
تارا-خوبم
مروارید -یادی ازماکردی
تارا-خوب
مفصله ببین علی یاسینی میشناسی دیگه همون که خواننده بود داداش نیکا
مروارید-خوب
تارا-خوب من علی چندسالی هست باهم رابطه داشتیم
قرار بود همین واین ماه های اینده مراسم عروسی بگیریم
که یهویه مهمون ناخونده اومد
مروارید -یعنی چی
تارا-یعنی اینکه حاملم مروارید دارم دیوه میشم(باخنده)
مروارید-وای دهن سرویس تارانمیری
تارا-حالا بیخیال یه سونو یی چیزی بکن من وببین اصلا بچه زندس مردس سالمه نیست
مروارید-میخوای سقطش کنی؟
تارا-دیونه شدی دلم نمیاد
مروارید-قربونت بشم من مامان شدی
بیا دراز بکش ببینمش بچه رو
تارا-بروبابا
رفتم دراز کشیدم روتخت
مروارید-این دومین بچه ای که من به عنوان خاله میبینمشا
بعد بچه نیکا
نیلی الان بزرگ باید شده باشه
تارا-اره و بدنیا اوردیش دیگه
مروارید-بلهه بلهه
خو ببین کوچولو رو این نقطه سفیدس
همچیشم نرماله
فعلا برای تشکیل قلب خیلی زود دوهفته بعد بیایی
ببینیم قلبش میزنه یانه
تارا-باشهه
مروارید-همچین گنده موندم هستاا شبیه باباشه
تاارا میدونی چی یادم افتاد
مروارید-یادته یبار ازت پرسیدم بایاسینی رابطه داری بخاطر حواشی گفتی نه
تارا-خوب اونموقع نداشتم
مروارید-باشه قبول
وای بیا بغلم دختر خیلی خوشحالممم نینی داری
تارا-زایمان درد داره؟
مروارید-تاحد مرگ قرار درد بکشی
تارا-اذیت نکن دیگهههه
مروارید-شوخی کرد یجور اون فسقلی دنیا بیارم هیچ درد نفهمی
تارا-من خجال میکشم جلوتو بزائم
خودت یه پا متجاوز گری
مروارید-یادته
دوران دانشگاه
چقد اذیت میکردم
اصلا ما رشتمونم یکی نبود چیشد یهو دوست شدیم
تارا-نمیدونم
مروارید-برات چندتا دارو مینویسم
تقویتی اوتارو بخور غذاهای مقوی بخور از
فست فود اینا پرهز کن
این چندهفته تاقلبش تشکیل بشه
بد دیگه همین دیگه مشکلی هم بود بم زنگ بزن
تارا-چشم
من برم دیگه خانم دکتر
مروارید-میمونید مامانی
تارا-برم علی بیرون منتظره
مروارید-عه بزار بیام منم
تارا-دروبازکردم مرواریدم اومد پشت سذم
علی-بریم
تارا-لبخندی زدم برمی
مروارید-حالا عجله نکنید
علی-سلام خوشبختم
مروارید-منم همینطور مروارید هستم
مراقب خواهر من باشدی این چند هفته تا هفته بعد دوباره بیاد برامعاینه
علی-چشم
دست تارا رو گرفم و رفتیم
داروهاش و گرفتم و برگشتیم خونه
#علی_یاسینی#زخم_بازمن#رمان
یک هفته بعد:
تارا-ازدوستم برای معاینه وقت گرفته بودم
گفتم اخروقت برم که خلوت باشه و کسی نباشه بتونم باعلی برم
این یه هفته علی مثل جفت چشاش ازم مراقبت میکرد
مطمعنم بهترین پدر دنیا میشه
اونقد تو افکارم گم شدم نفهمیدم کی وارد اتاق شدم
علی بیرون منتطر بود
رفتم تو
-سلامم
مروارید-سلام عزیزم
دلم برات تنگ شده بود چطوری
تارا-خوبم
مروارید -یادی ازماکردی
تارا-خوب
مفصله ببین علی یاسینی میشناسی دیگه همون که خواننده بود داداش نیکا
مروارید-خوب
تارا-خوب من علی چندسالی هست باهم رابطه داشتیم
قرار بود همین واین ماه های اینده مراسم عروسی بگیریم
که یهویه مهمون ناخونده اومد
مروارید -یعنی چی
تارا-یعنی اینکه حاملم مروارید دارم دیوه میشم(باخنده)
مروارید-وای دهن سرویس تارانمیری
تارا-حالا بیخیال یه سونو یی چیزی بکن من وببین اصلا بچه زندس مردس سالمه نیست
مروارید-میخوای سقطش کنی؟
تارا-دیونه شدی دلم نمیاد
مروارید-قربونت بشم من مامان شدی
بیا دراز بکش ببینمش بچه رو
تارا-بروبابا
رفتم دراز کشیدم روتخت
مروارید-این دومین بچه ای که من به عنوان خاله میبینمشا
بعد بچه نیکا
نیلی الان بزرگ باید شده باشه
تارا-اره و بدنیا اوردیش دیگه
مروارید-بلهه بلهه
خو ببین کوچولو رو این نقطه سفیدس
همچیشم نرماله
فعلا برای تشکیل قلب خیلی زود دوهفته بعد بیایی
ببینیم قلبش میزنه یانه
تارا-باشهه
مروارید-همچین گنده موندم هستاا شبیه باباشه
تاارا میدونی چی یادم افتاد
مروارید-یادته یبار ازت پرسیدم بایاسینی رابطه داری بخاطر حواشی گفتی نه
تارا-خوب اونموقع نداشتم
مروارید-باشه قبول
وای بیا بغلم دختر خیلی خوشحالممم نینی داری
تارا-زایمان درد داره؟
مروارید-تاحد مرگ قرار درد بکشی
تارا-اذیت نکن دیگهههه
مروارید-شوخی کرد یجور اون فسقلی دنیا بیارم هیچ درد نفهمی
تارا-من خجال میکشم جلوتو بزائم
خودت یه پا متجاوز گری
مروارید-یادته
دوران دانشگاه
چقد اذیت میکردم
اصلا ما رشتمونم یکی نبود چیشد یهو دوست شدیم
تارا-نمیدونم
مروارید-برات چندتا دارو مینویسم
تقویتی اوتارو بخور غذاهای مقوی بخور از
فست فود اینا پرهز کن
این چندهفته تاقلبش تشکیل بشه
بد دیگه همین دیگه مشکلی هم بود بم زنگ بزن
تارا-چشم
من برم دیگه خانم دکتر
مروارید-میمونید مامانی
تارا-برم علی بیرون منتظره
مروارید-عه بزار بیام منم
تارا-دروبازکردم مرواریدم اومد پشت سذم
علی-بریم
تارا-لبخندی زدم برمی
مروارید-حالا عجله نکنید
علی-سلام خوشبختم
مروارید-منم همینطور مروارید هستم
مراقب خواهر من باشدی این چند هفته تا هفته بعد دوباره بیاد برامعاینه
علی-چشم
دست تارا رو گرفم و رفتیم
داروهاش و گرفتم و برگشتیم خونه
#علی_یاسینی#زخم_بازمن#رمان
۳.۲k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.