(new model) part 32 . . .
صورتمو پاک کردم
حالا چجوری خودمو جمع کنم عین جنازه افتادم اینجا اصن حال پاشدن ندارم
ا.ت: اوففف خدایی من دارم با خودم چیکار میکنم اهه *با صدای بلند*
...: چیکار میخوای بکنی؟
ا.ت: نمیدونم وایسا ببینم تو
یونگی: سلام
از سرجام بلند شدم
ا.ت: سلام شما اینجا چیکار میکنید؟
یونگی: اینجا پارکش عمومی نه شخصی برا همین فک کردم میتونم بیام اینجا
ا.ت: اوه حتما ولی من دیگه باید برم مزاحمتون نمیشم خدانگهدار
خواستم برم که یونگی مچ دستمو گرفت برگشتم سمتش
ا.ت: این کارا ینی چی؟
یونگی: بشین باید صحبت کنیم
ا.ت: ما موضوع زیاد مهمی نداریم که بخوایم دربارش صحبت کنیم
یونگی: چرا درباره نامجون
ا.ت: من فقط یه موضوع مهم درباره آقای کیم میدونم اونم درباره کاره که اگه ایشون نخواد من عکاسشون باشم همین فردا استعفا میدم
یونگی: نه ا.ت گو
ا.ت: دیروقته و خطرناک من رفتم خدانگهدار آقای مین
از پارک زدم بیرون آخه ا.ت بدبخت چرا نذاشتی حرف بزنه اوفففف
رسیدن هتل ولی بازم دلم پر بود باید بایکی حرف میزدم دوست داشتم هم با مینجه هک با لونا هم با هانیل هم با هانی با همشون حرف میزدم ولی میدونم مورد اعتمادم فقط هانیه برا همین بهش زنگ زدم
هانی: سلام ا.ت
ا.ت: سلام هانی *صدای گرفته*
هانی: جشن خوب بود؟
ا.ت: هانی کجایی؟
هانی: ا.ت صدات گرفته تو تو گریه کردی!!؟
ا.ت: هانی فقط بیا رود هان
هانی: دو دیقه ای میام
قطع کردم و ماشین گرفتم رفتم رود هان
.
.
.
یونگی ویو
اههههه ا.تم کع به حرف هیچکس گوش نمیده اوفففف اگه یدیقه گوش میکرد الان همچی حل شده بود
باید به نامجون هیونگ زنگ بزنم بگم ا.ت چیکار کرد
نامجون: الو هیونگ چیشد
یونگی: بدون اینکه بزاره صحبت کنم حرفاشو زد رفت
نامجون: با تو صمیمی حرف زد یا نه.
یونگی: علاوه بر اینکه کاملا رسمی حرف میزد خیلیم سرد بود
نامجون: اوففف نذاشت دو کلوم بهش حرف بزنیم اگه گوش داده بود الان هچی حل میشد
یونگی: تو چی بهش گفتی؟
نامجون: گفتم من عاشق شدم
یونگی: گفتی عاشق تو شدم یا نه گفتی فقط عاشق شدم؟
نامجون: فقط گفتم عاشق شدم
یونگی: خب خنگ اون فک کرده عاشق یکی دیگه شدی اهههههه
نامجون: اوففففف
یونگی: حالا ایراد نداره به زودی میبینیمش اونموقع باهاش حرف میزنیم
نامجون: اههه باش من رفتم
.
.
.
ا.ت ویو
رسیدم رود هان
هرجا یه آرامش خاص داره
کافه کتاب یه نوع آرامش
کتاب یه نوع آرامش
پارک یه نوع آرامش
رود هان یه نوع آرامش
بغل نامجون یه نوع آرامش
وایسا ببینم من چی گفتم یجوری میگم بغل نامجون انگار هرروز منو بغل میکنه اوففففف
ولی بیشتر از همیشه به بغل هانی نیاز دارم!
همینجوری داشتم قدم میزدم که دیدم هانی روی یه تخته سنگ نشسته
بدون اینکه بفهمه رفتم کنارش نشستم
سرمو گذاشتم رو شونش
اولش کپ کرده بود نفهمید کی اومدم
حالا چجوری خودمو جمع کنم عین جنازه افتادم اینجا اصن حال پاشدن ندارم
ا.ت: اوففف خدایی من دارم با خودم چیکار میکنم اهه *با صدای بلند*
...: چیکار میخوای بکنی؟
ا.ت: نمیدونم وایسا ببینم تو
یونگی: سلام
از سرجام بلند شدم
ا.ت: سلام شما اینجا چیکار میکنید؟
یونگی: اینجا پارکش عمومی نه شخصی برا همین فک کردم میتونم بیام اینجا
ا.ت: اوه حتما ولی من دیگه باید برم مزاحمتون نمیشم خدانگهدار
خواستم برم که یونگی مچ دستمو گرفت برگشتم سمتش
ا.ت: این کارا ینی چی؟
یونگی: بشین باید صحبت کنیم
ا.ت: ما موضوع زیاد مهمی نداریم که بخوایم دربارش صحبت کنیم
یونگی: چرا درباره نامجون
ا.ت: من فقط یه موضوع مهم درباره آقای کیم میدونم اونم درباره کاره که اگه ایشون نخواد من عکاسشون باشم همین فردا استعفا میدم
یونگی: نه ا.ت گو
ا.ت: دیروقته و خطرناک من رفتم خدانگهدار آقای مین
از پارک زدم بیرون آخه ا.ت بدبخت چرا نذاشتی حرف بزنه اوفففف
رسیدن هتل ولی بازم دلم پر بود باید بایکی حرف میزدم دوست داشتم هم با مینجه هک با لونا هم با هانیل هم با هانی با همشون حرف میزدم ولی میدونم مورد اعتمادم فقط هانیه برا همین بهش زنگ زدم
هانی: سلام ا.ت
ا.ت: سلام هانی *صدای گرفته*
هانی: جشن خوب بود؟
ا.ت: هانی کجایی؟
هانی: ا.ت صدات گرفته تو تو گریه کردی!!؟
ا.ت: هانی فقط بیا رود هان
هانی: دو دیقه ای میام
قطع کردم و ماشین گرفتم رفتم رود هان
.
.
.
یونگی ویو
اههههه ا.تم کع به حرف هیچکس گوش نمیده اوفففف اگه یدیقه گوش میکرد الان همچی حل شده بود
باید به نامجون هیونگ زنگ بزنم بگم ا.ت چیکار کرد
نامجون: الو هیونگ چیشد
یونگی: بدون اینکه بزاره صحبت کنم حرفاشو زد رفت
نامجون: با تو صمیمی حرف زد یا نه.
یونگی: علاوه بر اینکه کاملا رسمی حرف میزد خیلیم سرد بود
نامجون: اوففف نذاشت دو کلوم بهش حرف بزنیم اگه گوش داده بود الان هچی حل میشد
یونگی: تو چی بهش گفتی؟
نامجون: گفتم من عاشق شدم
یونگی: گفتی عاشق تو شدم یا نه گفتی فقط عاشق شدم؟
نامجون: فقط گفتم عاشق شدم
یونگی: خب خنگ اون فک کرده عاشق یکی دیگه شدی اهههههه
نامجون: اوففففف
یونگی: حالا ایراد نداره به زودی میبینیمش اونموقع باهاش حرف میزنیم
نامجون: اههه باش من رفتم
.
.
.
ا.ت ویو
رسیدم رود هان
هرجا یه آرامش خاص داره
کافه کتاب یه نوع آرامش
کتاب یه نوع آرامش
پارک یه نوع آرامش
رود هان یه نوع آرامش
بغل نامجون یه نوع آرامش
وایسا ببینم من چی گفتم یجوری میگم بغل نامجون انگار هرروز منو بغل میکنه اوففففف
ولی بیشتر از همیشه به بغل هانی نیاز دارم!
همینجوری داشتم قدم میزدم که دیدم هانی روی یه تخته سنگ نشسته
بدون اینکه بفهمه رفتم کنارش نشستم
سرمو گذاشتم رو شونش
اولش کپ کرده بود نفهمید کی اومدم
۵.۱k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.