عشق دوطرفه
#عشق دوطرفه
پارت بیست و چهار
#هیونجین#استری کیدز#تکپارتی#چندپارتی#رمان
(عکس های لباس، کفش، جواهرات، میکاپ ا. ت تو اسلایدهای بعدی)
میکاپ کار: به نظرن به صورتتون میکاپ لایت بیشتر بیاد
ا. ت: اوهوم شاید شما بهتر از من میدونین
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بالاخره ا. ت اماده بود، هیونجین اومد به اتاق.....
هیون: واوووو ملکم بیش ازحد فوق العاده شده
ا. ت: جدا!!!
هیون: معلومه ک اره
ا. ت: ولی احساس میکنم زیادم خوب نشدم
هیون: صب کن صب کن معلومه چی میگی تو محشر شدی دختر
ا. ت: توهم همینطور دوماد کوچولو
هیون: عااااا پس من کوچولوعم شب میفهمیم کی کوچولوعه
ا. ت: یااااا
هیون:(با قهقهه خندید)
خواهرت: بهبه این دو مرغ عشقو ببین
ل. ت: تو کی اومدی
خواهرت: الان... دیگ بیاین یه ملت منتظر شماعن
با صدای دست همه به سوی شما برگشتن همه از ذوق چشماشون برق میزد به سمت میز رفتین،کسی که قراربود برای همیشه شما دوتارو از لحاظ قانونی بهم برسونه اومد(اسمشو نمیدونم بخواطر همون مرد میگم)
مرد: ایا بر طبق قانون ۱۳۸ و........ خانوم کیم ا. ت مایلید با یکی کردن زندیگ خود با اقای هوانگ هیونجین؟
ا. ت: عاممم راستش...
هیون با ترس به تو نگاه کرد، بهش نگاه کردی و اروم خندیدی دوباره نگاهت را به جمعیت دادی که منتظر داشتن نگاه میکردن دادی و با صدای بلند گفتی...
ا. ت: ارهههههه
مرد دوباره همان سوال را از هیون پرسید و حواب مثبت را گرفت
خواهر تو و برادر هیون اومد انگشترارو به شما داد هیون به انگشتت انگشتر طلایی رنگ با نگین سفید را به انگشتت وارد کرد توهم همینطور به انگشت هیون انگشتر مورد نیاز را وارد کرد
مرد: مبارکه، بی زحمت اینجا و اینجا رو امضا کنید
بعدازامضا....
مرد: مجدد تبریک میگم و شما دوتارو زن و شوهر اعلام میکنم
و مرد رفت.... ا. ت از سکو اومد پایین و پشت به جماعت.....
پارت بیست و چهار
#هیونجین#استری کیدز#تکپارتی#چندپارتی#رمان
(عکس های لباس، کفش، جواهرات، میکاپ ا. ت تو اسلایدهای بعدی)
میکاپ کار: به نظرن به صورتتون میکاپ لایت بیشتر بیاد
ا. ت: اوهوم شاید شما بهتر از من میدونین
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بالاخره ا. ت اماده بود، هیونجین اومد به اتاق.....
هیون: واوووو ملکم بیش ازحد فوق العاده شده
ا. ت: جدا!!!
هیون: معلومه ک اره
ا. ت: ولی احساس میکنم زیادم خوب نشدم
هیون: صب کن صب کن معلومه چی میگی تو محشر شدی دختر
ا. ت: توهم همینطور دوماد کوچولو
هیون: عااااا پس من کوچولوعم شب میفهمیم کی کوچولوعه
ا. ت: یااااا
هیون:(با قهقهه خندید)
خواهرت: بهبه این دو مرغ عشقو ببین
ل. ت: تو کی اومدی
خواهرت: الان... دیگ بیاین یه ملت منتظر شماعن
با صدای دست همه به سوی شما برگشتن همه از ذوق چشماشون برق میزد به سمت میز رفتین،کسی که قراربود برای همیشه شما دوتارو از لحاظ قانونی بهم برسونه اومد(اسمشو نمیدونم بخواطر همون مرد میگم)
مرد: ایا بر طبق قانون ۱۳۸ و........ خانوم کیم ا. ت مایلید با یکی کردن زندیگ خود با اقای هوانگ هیونجین؟
ا. ت: عاممم راستش...
هیون با ترس به تو نگاه کرد، بهش نگاه کردی و اروم خندیدی دوباره نگاهت را به جمعیت دادی که منتظر داشتن نگاه میکردن دادی و با صدای بلند گفتی...
ا. ت: ارهههههه
مرد دوباره همان سوال را از هیون پرسید و حواب مثبت را گرفت
خواهر تو و برادر هیون اومد انگشترارو به شما داد هیون به انگشتت انگشتر طلایی رنگ با نگین سفید را به انگشتت وارد کرد توهم همینطور به انگشت هیون انگشتر مورد نیاز را وارد کرد
مرد: مبارکه، بی زحمت اینجا و اینجا رو امضا کنید
بعدازامضا....
مرد: مجدد تبریک میگم و شما دوتارو زن و شوهر اعلام میکنم
و مرد رفت.... ا. ت از سکو اومد پایین و پشت به جماعت.....
۱۰.۷k
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.