پارت27
#پارت27
شیطونکِ بابا🥺💜
بعد از اینکه خیالم از بابت تیپ و قیافم مطمعن شد از اتاق زدم بیرون و با مامان خدافظی کردم ، خداروشکر قاصدک نبود که بیاد فضولی کنه مثل همیشه
پله هارو با دقت پایین رفتم و در حیاطو باز کردم ، با دیدن ماشین هیوندای مشکی رنگی که شیشه هاش تا ناموس دودی بود ابروهامو بالا انداختم و به سمت ماشیش رفتم
در عقبو باز کردم و خواستم بشینم که افراز گفت:
+ بیا جلو
کثافط درو برام باز نکرده بود حالا دستورم میداد!!! ولی جلو بیشتر حال میده میرم جلو
با آرامش درو بستم و صندلی جلو نشستم ، نگاه سنگینشو روی خودم حس میکردم اما خجالت میکشیدم که نگاش کنم
به رو به ام خیره بودم که افراز گفت:
+ سلام
ناخوآگاه برگشتم سمتش و سلام آرومی زیر لب گفتم
لبخندی به روم زد و گفت:
+ خب کجا بریم؟؟
بعد از دادن آدرس ، افراز استارت زد و حرکت کرد ، آهنگ خارجی ملایمی هم پلی کرد و با یه جدیت خاصی به رانندگیش ادامه میداد
منم مثل مجسمه میخ شده بودم رو صندلی و جیکم در نمیومد ، افراز نیم نگاهی بهم انداخت و گفت:
+ پشت گوشی که خیلی خوشمزه بازی درمیاوری چطور اینجا انقد ساکتی؟؟
_ راستش یخم هنوز آب نشده
+ آها ، خب چیکارکنیم یخت آب شه؟؟
_ نمیدونم
+ که اینطور!!
دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد....
یکم که گذشت با دیدن مسیر نا آشنایی گفتم:
_ کجا داریم میریم؟؟
+ خونه من....
شیطونکِ بابا🥺💜
بعد از اینکه خیالم از بابت تیپ و قیافم مطمعن شد از اتاق زدم بیرون و با مامان خدافظی کردم ، خداروشکر قاصدک نبود که بیاد فضولی کنه مثل همیشه
پله هارو با دقت پایین رفتم و در حیاطو باز کردم ، با دیدن ماشین هیوندای مشکی رنگی که شیشه هاش تا ناموس دودی بود ابروهامو بالا انداختم و به سمت ماشیش رفتم
در عقبو باز کردم و خواستم بشینم که افراز گفت:
+ بیا جلو
کثافط درو برام باز نکرده بود حالا دستورم میداد!!! ولی جلو بیشتر حال میده میرم جلو
با آرامش درو بستم و صندلی جلو نشستم ، نگاه سنگینشو روی خودم حس میکردم اما خجالت میکشیدم که نگاش کنم
به رو به ام خیره بودم که افراز گفت:
+ سلام
ناخوآگاه برگشتم سمتش و سلام آرومی زیر لب گفتم
لبخندی به روم زد و گفت:
+ خب کجا بریم؟؟
بعد از دادن آدرس ، افراز استارت زد و حرکت کرد ، آهنگ خارجی ملایمی هم پلی کرد و با یه جدیت خاصی به رانندگیش ادامه میداد
منم مثل مجسمه میخ شده بودم رو صندلی و جیکم در نمیومد ، افراز نیم نگاهی بهم انداخت و گفت:
+ پشت گوشی که خیلی خوشمزه بازی درمیاوری چطور اینجا انقد ساکتی؟؟
_ راستش یخم هنوز آب نشده
+ آها ، خب چیکارکنیم یخت آب شه؟؟
_ نمیدونم
+ که اینطور!!
دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد....
یکم که گذشت با دیدن مسیر نا آشنایی گفتم:
_ کجا داریم میریم؟؟
+ خونه من....
۳.۰k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.