p
p...23
بعد ارزوهاشون همگی برگشتن به قصر
لی مین..هوفف بخاطر این کلی از کارام عقب موندم
روز بعد....
ژان و دلربا همرای نمایشگران به قصر رفتن
ژان داشت همینطوری داشت میرفت پیش بقیه اونایییکه برای نمایش اومدن یهو وصط راه دید دینگ یوشی داره میاد به سمتش
سری رفت تو یکی از اشپزخانه های قصر
دینگ یوشی که فهمید یکی بود نفهمید کیه صورتشو ندید ولی هرچی گشت پیداش نکرد
ژلن تو اشپز خانه بود برای اینکه وقت ناهار خدمتکارا بود کسی تو اشپزخونه نبود از به سوراخ بیرونو نگا کرد دید دینگ یوشی رفت میخاست بره بیرون که یهو متوجه یه سرو صدایی شد تو اشپزخونه رفت دید بزنه دیدکه
لی مین هستش
ژان..این اینجا چیکار میکنه؟
یهو لی مین یه شیشه ای از تو لباسش دراورد
و داشت تو لیوان نوشیدنی ییبو خالیش میکرد
ژان..اون دیگه چیه؟ که داره میریزه تو نوشیدنی ییبو
لی مین..اینو که بخوری دیگه زنده نمیمونی
بعداینکه کارش تموم شد یواشکی رفت بیرون
ژان..باورم نمیشه محافظ ییبو سم بریزه تو نوشیدنی ییبو یعنی برای کی کار میکنه؟
ژان نوشیدنی یو با یکی دیگه عوض کرد و اونیکه سمی بود دور انداخت بعدم رفت به بقیه نمایشگران پیوست..........
دینگ یوشی که یکم شک کرده بود کسی تو قصره برای اینکه بعدا به مشکل بر نخورن به نگهبانان دستور داد که نگهبانی دو برابر کنن
دینگ یوشی برگشت و به اتاقی که لیژان توش بود رفت در باز کرد که دید لیژان رو زمین خوابش برده یکم خنده دار شده بود که دینگ یوشی خندش گرفت
لیژان از خواب بیدار شد خوابآلوده گفت
لیژان ..به چی میخندی
دینگ یوشی ..هیچی بلند شو یه چیزی بخور
لیژان ..چی شده دیشب تو اتاق زندانیم کردی حالا میگی بلند شم
دینگ یوشی ..دیشب عصبانی بودم برای همین این کارو کردم حالا بلند شو
لیژان ..اینکه هربار عصبی میشی دلیل نمیشه با من مثل برده ات رفتار کنی راستی یادم رفته بود که برده تو هستم پس این رفتارت عادیه
دینگ یوشی... بابت رفتار دیشبم و حرفایی که گفتم متاسفم خب تقصیر توهم هست بهت گفتم با کسی گرم نگیر اونوقت رفتی با دشمنم چای میخوری
لیژان ..خب وقتی دیدمش نمیتونم تظاهر کنم نمیشناسمش
دینگ یوشی.. حالا هرچی برو و یه چیزی بخور در ضمن برای امروز آماده شو نامزدی ییبو هست
لیژان ..مگه قراره منم بیام
دینگ یوشی... اره حس میکنم قصر زیاد امنیت نداره باید کنار خودم باشی
لیژان.. کنار تو بودن از همه جا خطرناک تره
دینگ یوشی.. چیزی گفتی
لیژان ..نه هیچی
دینگ یوشی.. راستش کنار لینگ هه نمیری فقط کنار خودم میمونی در ضمن زیاد تو دید نباش
لیژان.. باشه فهمیدم
دینگ یوشی ..من دیگه رفتم
بعد رفتنش..
لیژان نکبت .....
بعد ارزوهاشون همگی برگشتن به قصر
لی مین..هوفف بخاطر این کلی از کارام عقب موندم
روز بعد....
ژان و دلربا همرای نمایشگران به قصر رفتن
ژان داشت همینطوری داشت میرفت پیش بقیه اونایییکه برای نمایش اومدن یهو وصط راه دید دینگ یوشی داره میاد به سمتش
سری رفت تو یکی از اشپزخانه های قصر
دینگ یوشی که فهمید یکی بود نفهمید کیه صورتشو ندید ولی هرچی گشت پیداش نکرد
ژلن تو اشپز خانه بود برای اینکه وقت ناهار خدمتکارا بود کسی تو اشپزخونه نبود از به سوراخ بیرونو نگا کرد دید دینگ یوشی رفت میخاست بره بیرون که یهو متوجه یه سرو صدایی شد تو اشپزخونه رفت دید بزنه دیدکه
لی مین هستش
ژان..این اینجا چیکار میکنه؟
یهو لی مین یه شیشه ای از تو لباسش دراورد
و داشت تو لیوان نوشیدنی ییبو خالیش میکرد
ژان..اون دیگه چیه؟ که داره میریزه تو نوشیدنی ییبو
لی مین..اینو که بخوری دیگه زنده نمیمونی
بعداینکه کارش تموم شد یواشکی رفت بیرون
ژان..باورم نمیشه محافظ ییبو سم بریزه تو نوشیدنی ییبو یعنی برای کی کار میکنه؟
ژان نوشیدنی یو با یکی دیگه عوض کرد و اونیکه سمی بود دور انداخت بعدم رفت به بقیه نمایشگران پیوست..........
دینگ یوشی که یکم شک کرده بود کسی تو قصره برای اینکه بعدا به مشکل بر نخورن به نگهبانان دستور داد که نگهبانی دو برابر کنن
دینگ یوشی برگشت و به اتاقی که لیژان توش بود رفت در باز کرد که دید لیژان رو زمین خوابش برده یکم خنده دار شده بود که دینگ یوشی خندش گرفت
لیژان از خواب بیدار شد خوابآلوده گفت
لیژان ..به چی میخندی
دینگ یوشی ..هیچی بلند شو یه چیزی بخور
لیژان ..چی شده دیشب تو اتاق زندانیم کردی حالا میگی بلند شم
دینگ یوشی ..دیشب عصبانی بودم برای همین این کارو کردم حالا بلند شو
لیژان ..اینکه هربار عصبی میشی دلیل نمیشه با من مثل برده ات رفتار کنی راستی یادم رفته بود که برده تو هستم پس این رفتارت عادیه
دینگ یوشی... بابت رفتار دیشبم و حرفایی که گفتم متاسفم خب تقصیر توهم هست بهت گفتم با کسی گرم نگیر اونوقت رفتی با دشمنم چای میخوری
لیژان ..خب وقتی دیدمش نمیتونم تظاهر کنم نمیشناسمش
دینگ یوشی.. حالا هرچی برو و یه چیزی بخور در ضمن برای امروز آماده شو نامزدی ییبو هست
لیژان ..مگه قراره منم بیام
دینگ یوشی... اره حس میکنم قصر زیاد امنیت نداره باید کنار خودم باشی
لیژان.. کنار تو بودن از همه جا خطرناک تره
دینگ یوشی.. چیزی گفتی
لیژان ..نه هیچی
دینگ یوشی.. راستش کنار لینگ هه نمیری فقط کنار خودم میمونی در ضمن زیاد تو دید نباش
لیژان.. باشه فهمیدم
دینگ یوشی ..من دیگه رفتم
بعد رفتنش..
لیژان نکبت .....
- ۱.۴k
- ۰۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط