tough love part29 🗝️🪦⛓️🫦
tough love part29 🗝️🪦⛓️🫦
از زبان جونگ کوک
درست از جلوی روم رد شد و اون ورتر من ایستاد
تهیونگ: دیگه نبینم چشمات زن منو اسکن کنه نگاهتو ازش بردار داری دیگه عصبانین میکنی
سعی کردم جلوی خودمو بگیرم و زیر لب با حالت کفری که داشت از کوره در می رفت گفتم: دهنت کثیفتو ببند وگرنه خودم میبندمش
تهیونگ: آخه آدم چقدر باید بدبخت باشه که انقدر پی گیر باشه و دنبال کسی بره که دیگه برگشتنی نیست مثل این میمونه مرده ای رو زنده کنی هه... مسخرست
➖: تهیونگ خفه شو
تهیونگ: می دونی اون بچه ای که انقدر دوست داری ببینیشونو بعد ۹ ماه دیگه به خواستت میرسی
وقتی خبر بارداری ات رو شنیدی میفهمی که این منم که بجای تو دارم بابا میشم
جمله ی آخر بیشتر از همه کفریم کرد طوری دیگه دیگه کنترلمو از دست دادم دیگه بدجوری دیوونه شدع بودم هیوی به ذهنم نمی رسید بجز یه چیز (بکشش فقط بکشش)
سریع سمتش هجوم آوردم و با سرعت برق و باد بهش رسیدم تمام انرژیمو صرف داغون کردنش کردم مثل س* گ (🐩🐰) افتادم به جونش
همینجور بی وقته بدون هیچ مکث کوچیکی یه مشت و مال حسابیش کردم طوری که زمین پر خون شد صورت جذابش دیگه درو داغون شده بود
از زبان ات
تو جمع همش چرت و پرت های زنونه می کردیم و قهقه کنان می خندیدیم که یدفه صدقی جیغ بعضی ملت به گوشامون رسید
ترسیده بودم ولی بیشتر استرس داشتم نکنه کار جونگ کوک باشه؟ چون اونکه همیشه دردسر سازه
با سرعت برق دور خودم چرخیدم تا برگشتم پشت سرمو ببینم بله خود خود ایشون بودن اما کسی که قربانیش شده بود اون... اون... نه این امکان نداره چرا تهیونگ؟
من که همینجور خشکم زده بود میویس خودش رفت تا بتونه جونگ کوک رو از تهیونگ جدا کنه
جونگ کوک که دست بردار نبود بالاخره ازش دست کشید و ولش کرد
با غضب و نگاهای وحشتناکش بهم نزدیک بود از ترس سکته کنم همین که بلند شد آروم اما با قدمتی محکم بهم نزدیک و نزدیک تر میشد و منم عقب و عقب تر می رفتم که بالخره بهم رسید و بالا سرم قرار گرفت
تو همین حین یکدفعه مادر بزرگم سکته دوم رو زد و بیهوش شد همه رفتم بالا سرش پ جیغ میزدن و فوراً زنگ زدن آمبولانس بیاد ببرتش بیمارستان
از ترس نمی دونستم چیکار کنم فقط مثل یخ سر جام همونجا بی حرکت منجمد شده بودم
همش از این می ترسیدم که یه وقت از این اعصابش بدتر نشه باهام کاری کنه که یدفه دست کوچیکمو تو دست بزرگش که محکم قفل شده بود حس کردم کشوندم و با سرعت با خودش می برد
من که کاری نکردم که باید ازش بترسم پس سعی کردم دستمو از تو دستش ول کنم اما خیلی محکم تو دستش گرفته بودتش باعث دردم شد
➕: آخخ دستم ولم کن ببینم به من چه که تو بیمار زنجیریه فراری هستی زودباش ولم کن وگرنه جیغ میزنم
یدفه دیدم سریع برگشت سمتم و....
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
از زبان جونگ کوک
درست از جلوی روم رد شد و اون ورتر من ایستاد
تهیونگ: دیگه نبینم چشمات زن منو اسکن کنه نگاهتو ازش بردار داری دیگه عصبانین میکنی
سعی کردم جلوی خودمو بگیرم و زیر لب با حالت کفری که داشت از کوره در می رفت گفتم: دهنت کثیفتو ببند وگرنه خودم میبندمش
تهیونگ: آخه آدم چقدر باید بدبخت باشه که انقدر پی گیر باشه و دنبال کسی بره که دیگه برگشتنی نیست مثل این میمونه مرده ای رو زنده کنی هه... مسخرست
➖: تهیونگ خفه شو
تهیونگ: می دونی اون بچه ای که انقدر دوست داری ببینیشونو بعد ۹ ماه دیگه به خواستت میرسی
وقتی خبر بارداری ات رو شنیدی میفهمی که این منم که بجای تو دارم بابا میشم
جمله ی آخر بیشتر از همه کفریم کرد طوری دیگه دیگه کنترلمو از دست دادم دیگه بدجوری دیوونه شدع بودم هیوی به ذهنم نمی رسید بجز یه چیز (بکشش فقط بکشش)
سریع سمتش هجوم آوردم و با سرعت برق و باد بهش رسیدم تمام انرژیمو صرف داغون کردنش کردم مثل س* گ (🐩🐰) افتادم به جونش
همینجور بی وقته بدون هیچ مکث کوچیکی یه مشت و مال حسابیش کردم طوری که زمین پر خون شد صورت جذابش دیگه درو داغون شده بود
از زبان ات
تو جمع همش چرت و پرت های زنونه می کردیم و قهقه کنان می خندیدیم که یدفه صدقی جیغ بعضی ملت به گوشامون رسید
ترسیده بودم ولی بیشتر استرس داشتم نکنه کار جونگ کوک باشه؟ چون اونکه همیشه دردسر سازه
با سرعت برق دور خودم چرخیدم تا برگشتم پشت سرمو ببینم بله خود خود ایشون بودن اما کسی که قربانیش شده بود اون... اون... نه این امکان نداره چرا تهیونگ؟
من که همینجور خشکم زده بود میویس خودش رفت تا بتونه جونگ کوک رو از تهیونگ جدا کنه
جونگ کوک که دست بردار نبود بالاخره ازش دست کشید و ولش کرد
با غضب و نگاهای وحشتناکش بهم نزدیک بود از ترس سکته کنم همین که بلند شد آروم اما با قدمتی محکم بهم نزدیک و نزدیک تر میشد و منم عقب و عقب تر می رفتم که بالخره بهم رسید و بالا سرم قرار گرفت
تو همین حین یکدفعه مادر بزرگم سکته دوم رو زد و بیهوش شد همه رفتم بالا سرش پ جیغ میزدن و فوراً زنگ زدن آمبولانس بیاد ببرتش بیمارستان
از ترس نمی دونستم چیکار کنم فقط مثل یخ سر جام همونجا بی حرکت منجمد شده بودم
همش از این می ترسیدم که یه وقت از این اعصابش بدتر نشه باهام کاری کنه که یدفه دست کوچیکمو تو دست بزرگش که محکم قفل شده بود حس کردم کشوندم و با سرعت با خودش می برد
من که کاری نکردم که باید ازش بترسم پس سعی کردم دستمو از تو دستش ول کنم اما خیلی محکم تو دستش گرفته بودتش باعث دردم شد
➕: آخخ دستم ولم کن ببینم به من چه که تو بیمار زنجیریه فراری هستی زودباش ولم کن وگرنه جیغ میزنم
یدفه دیدم سریع برگشت سمتم و....
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
۴۶.۸k
۲۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.