tough love part

tough love part31 🗝️🪦⛓️🫦
از زبان ات
افتاد کنارم و رو تخت دراز کشید
دستشو روی پیشونیش گذاشت هنوز کاملا نفساس منظم نشده بود
آخه چرا اینکارو می‌کنی که الان به این روز بیوفتی؟ چرا بیخیالم نمیشی دست از سرم بر نمی داری؟ دیگه واقعاً نمی دونم چیکارت کنم که ولم کنی
➕: من می خوام از اینجا برم چرا مجبورم می‌کنی پیشت بمونم؟ می‌دونی چقدر داری اذیتم می‌کنی اگه واقعاً عاشقم بودی انقدر آزار بهم نمی رسوندی
به چه زبانی بهت بگم که دیگه دوست نداره نمی تونم عاشقت باشم ولم کن بزار برم تنهام بزار
خواهش میکنم ولم کن جونگ کوک ولم کن
خستم دیگه چیکارت کنم؟ دیوونم کردی داری کاری می‌کنی که آرزوی مرگ کنم تا ازت دورشم
بسه دیگه بسه ولم کن
اشکام از چشمام سرازیر شدن اما قبل از اینکه متوجه شه از رو تخت بلند شدم اما تا قبل از اینکه به در برسم و دستگیره رو بگیرم سر رام قرار گرفت
➕: برو کنار جونگ کوک
➖: نمیرم نمی خوام ازم دور شی تحمل این همه دوریتو ندارم
دلم برات تنگ شده چیکار کنم که پیشم برگردی؟ فقط یه فرصت دیگه بهم بده گذشته رو جبران میکنم
بخدا عوض شدم دیگه اون جونگ کوک سابق نیستم هرکاری که تو بگی انجام میدم هرچیزی که بخوای فقط این کارو باهام نکن برگرد پیشم
➕: جونگ کوک برو کنار
همین الان از سر راه برو اون ور
➖: ات یه فرصت دیگه بهم بده هیچکس نمی تونه به اندازه ی من عاشقت شه من حاضرم برات بمیرم
➕: پس برای خوشحالیم امیدوارم خبر مرگتو بشنوم اگه واقعاً حاضری برام بمیری پس با این کار دست از سرم بردار
تو همین حین یدفع صدای زنگ موبایلش به گوش رسید بعد از چند ثانیه برش داشت میویس بود
➖: چیشد؟
میویس: جونگ کوک زودباش خودتو برسون بیمارستانی که بهت آدرسشو میدم عجله کن
➖: چرا بیمارستان مگه چی شده؟
میویس: مامان بزرگ اصلا حالش خوب نیست می خواد تو و ات رو ببینه جونگ کوک عجله کن فقط
➖: خیله خب الان خودمونو می رسونیم
تلفنش رو قطع کرد نگران مامان بزرگ بودم با وجود اینکه دیگه بهم ربطی نداشت اما نگران این مامان بزرگ مهربون بودم
➖: باید بریم مامان بزرگم داره بخاطر ما می‌میره
سریع خودمونو رسوندیم بیمارستان میویس وقتی مارو دید سریع خودشو بهمون رسوند
میویس: زودباشین مامان بزرگ دیگه وقتی براش نمونده
سریع خودمونو به اتاقش رسوندیم که توش بستری بود و یه عالمه از دستگاه های مختلف بهش وصل بود و به نفس کشیدنش کمک می کرد تا مرگو براش آسون تر کنه
➖: مامان بزرگ چشماتو باز کن لطفاً تنهام نزار
➕: مامان بزرگ التماست میکنم تو نباید بمیری خواهش میکنم این کارو باهام نکن
ببین من و جونگ کوک اینجاییم فقط چشماتو باز کن
➖: مامان بزرگ مگه نمی خوای خبر بارداری ات رو بشنونی؟ پس چشماتو باز کن
شرط
۱۰۰ لایک ➕ ۱۰۰ کام
دیدگاه ها (۱۶۸)

tough love part32 🗝️🪦⛓️🫦از زبان اتتو همین لحظه در کمال نا ام...

tough love part33 🗝️🪦⛓️🫦از زبان اتصبح وقتی از پله ها پایین ر...

fake jungkooktough love part30 🗝️🪦⛓️🫦بچه ها هرکاری که می کرد...

tough love part29 🗝️🪦⛓️🫦از زبان جونگ کوکدرست از جلوی روم رد ...

پارت ۱۴

ارمان عشق و نفرت پارت 5صبح شد آت خیلی درد داشت کوک رفت غذا پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط