دو پارتی جیمین

زمان: ۰۰:۳۲ نیمه شب
مکان: خوابگاه، اتاق جیمین – سئول

ویو ا.ت: چراغ فقط آباژوره، صدای شهر خیلی دور میاد. جیمین هنوز کنار پنجره‌ست، گوشی دستشه ولی معلومه حواسش اینجا نیست

می‌گم:
«می‌دونی چیه؟ تو وقتی ساکتی، بیشتر از همیشه شلوغی.»

سرشو کج می‌کنه، لبخند ریزی می‌زنه.
می‌گه:
«تو زیادی بلدی منو بخونی.»

می‌رم جلوتر، پشتشم به دیوار تکیه می‌دم.
یه لحظه فقط نگاش می‌کنم.
جوری که انگار می‌خوام حفظش کنم.

ویو ا.ت: جیمین نفس عمیق می‌کشه

می‌گه:
«امروز خیلی خسته‌ام… ولی الان که تو اینجایی، انگار نه.»

می‌گم:
«منم همین حسو دارم. انگار این اتاق بدون تو زیادی سرده.»

میاد کنارم می‌شینه.
این بار فاصله‌مون کمتر از همیشه‌ست.
زانوهاش می‌خوره به زانوهام.

ویو ا.ت: دستشو می‌ذاره روی پشتم، خیلی آروم

یه لحظه چشمامو می‌بندم.
نه از خستگی…
از امنیت.

می‌گم:
«جیمین، اگه یه روز ازم خسته شدی چی؟»

می‌خنده، اما خنده‌ش کوتاهه.
می‌گه:
«تو تنها چیزی هستی که ازش خسته نمی‌شم.»

سرمو می‌چرخونم سمتش.
نگاش می‌کنم.
اونقدر نزدیکه که می‌تونم نفسشو بشمارم.

ویو ا.ت: پیشونی‌هامون به هم می‌خوره

آروم می‌گه:
«می‌دونی چرا دوستت دارم؟ چون پیش تو لازم نیست قوی باشم.»

قلبم می‌لرزه.
می‌گم:
«منم پیش تو، خودمم… بدون ترس.»

دستاشو می‌بره دورم.
محکم؟ نه.
در حدی که بفهمم نمی‌خواد ولم کنه.

ویو ا.ت: سرمو می‌ذارم روی سینه‌ش، صدای قلبش میاد

اون صدا…
آروم‌ترین موسیقی دنیاست.

می‌گه:
«اگه دنیا یه روز سخت گرفت، قول بده اول بیای پیش من.»

می‌گم:
«قول می‌دم. تو هم قول بده نری تو خودت.»

یه مکث.
بعد خیلی آروم می‌گه:
«تا وقتی تو هستی، دلیلی برای رفتن ندارم.»

ویو ا.ت: نفسامون یکی می‌شه

اون شب…
نه بوسه‌ای بود،
نه حرف بزرگی.

فقط دو نفر،
تو یه اتاق کوچیک،
که بلد بودن همو دوست داشته باشن…
بی‌سر و صدا. 💜
دیدگاه ها (۰)

دوپارتی جیمین * پارت 2

فیک به من نگاه کن اسممو صدا کن پارت (۶)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط