رمان دلبر وحشی
#دلبر_وحشی_پارت_۴۳
بچه ۸ ساله و مادرش را زجر دادن
و پدرش را کـ.شتن.
مادرش هم دوام نیورد...
پسرک برای انتقام پدر و مادرش زنده ماند.
۱۰ ساله شده بود که وقتی ملکی و پسرش به سفر رفته بودن
فرصت فرار پیدا کرد.
رفت پیش خانواده پدری اش و مادربزرگش او را بزرگ کرد
هنوز جای زخم ها مانده بود.
ولی زخم از دست دادن پدر و مادرش بیشتر آزارش میداد.
ملکی دیگر پی آن پسر را نگرفت.
پسر بزرگ شد و بزرگ شد
روزی
عاشق شد.
فاطمه!
دختری پاک معصوم دختری چادری.
دختری ارام و خانوادش در سطح متوسط بودن.
بعد از چند سال نامزد شدند.
چند سال برای انتقام گرفتن تلاش کرد فاطمه سعی در
منصرف کردن آرش داشت ولی بی فایده بود غمی که داشت
فقط با انتقام بهتر میشد.
مجبور شد دل دختری معصوم را بشکند
فرصتی بدستش آمده بود
بهترین فرصت برای نزدیک شدن به ملکی نزدیک شدن به سارا بود!...
.....................................................
برم بقیم تایپ کنم🗿🖤
فقط منم حس میکنم سارا گوناه داره🤧
هعی🚬🔪
کپیاصکیممنوع
بچه ۸ ساله و مادرش را زجر دادن
و پدرش را کـ.شتن.
مادرش هم دوام نیورد...
پسرک برای انتقام پدر و مادرش زنده ماند.
۱۰ ساله شده بود که وقتی ملکی و پسرش به سفر رفته بودن
فرصت فرار پیدا کرد.
رفت پیش خانواده پدری اش و مادربزرگش او را بزرگ کرد
هنوز جای زخم ها مانده بود.
ولی زخم از دست دادن پدر و مادرش بیشتر آزارش میداد.
ملکی دیگر پی آن پسر را نگرفت.
پسر بزرگ شد و بزرگ شد
روزی
عاشق شد.
فاطمه!
دختری پاک معصوم دختری چادری.
دختری ارام و خانوادش در سطح متوسط بودن.
بعد از چند سال نامزد شدند.
چند سال برای انتقام گرفتن تلاش کرد فاطمه سعی در
منصرف کردن آرش داشت ولی بی فایده بود غمی که داشت
فقط با انتقام بهتر میشد.
مجبور شد دل دختری معصوم را بشکند
فرصتی بدستش آمده بود
بهترین فرصت برای نزدیک شدن به ملکی نزدیک شدن به سارا بود!...
.....................................................
برم بقیم تایپ کنم🗿🖤
فقط منم حس میکنم سارا گوناه داره🤧
هعی🚬🔪
کپیاصکیممنوع
۴.۹k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.