رمان
#رمان
#اسمان_شب
#BTS
#part:۵۸
سوهی:وارد خونه که شدیم مامانم از زیباییش تعریف کرد
کشور مورد علاقم فرانسه است پس هر چیز که مورد علاقم باشه و در پسند من باشه رو اینجا دارم
خونه ایده الم...ماشین مورد علاقم...وسایل لباس و....
گذاشتمشون به امون خدا و رفتم تو اتاقم...شب بود برا پاریس و منم خسته بودم و اصلا حوصله ی بحث اینا سر اتاقا رو ندارم..
همینطور که با خودم فکر میکردم در اتاقم با شدت باز شد و تهیونگ و جونگکوک وارد شدن
تهیونگ:سوهیییییی به این شل مغز بگو که اون اتاقه مال منه
جونگکوک:سوهیییییی به این گوسفند نفهم بگو که اول من انتخابش کردم
تهیونگ:گوسفند خودتی گراز بی دست و پا اتاقه ماله منه اونبار هم که اومدیم اونجا مال من بود
جونگکوک:گراز خودتی زرافه ی بی گردن اونبار مال اونبار،....اونبار سرجا خود من الان رو میگم مال منه و حق نداری حرف بزنی
تهیونگ:ببین میگرم نصفت میکنمااااااا.....سوهیییییییییی اصلا تو چرااااااااا اینووووو اوردی باهامونننننننن فقط یک مرغ اضافست
جونگکوک:تو منو نصف میکنی هه من میگیرم تیکه تیکه ات میکنم بار اضافه هم تو هستی نه من اصلا تو برا چی اومدی فقط یک موش سیاهی
سوهی:همینطور که به دعوای اینا نگاه میکردم که یقه همدیگرو طوری گرفتن که هر لحظه ممکنه لباساشون پاره بشه...لونا و میا وارد شدن و اما ورود این دوتا با موها کشیدن همدیگه همراه بود
لونا:سوهیییییییی به این خر بفهمون که حق نداره چیزی که تو اتاق منه رو برداره
میا:سوهیی به این گاو بگو که من اکثرا ازش استفاده میکنم
لونا:ولی ای بز بیشعور اون بالشته تو اتاق منهههه و کلی بالشت دیگه هست برو اونا رو بردار
میا:ببین میدونم تو یک بزغاله بیش نیستی ولی من اون بالشت رو میخوام چون نرم و لطیفه خودت برو بقیه بالشتا رو ببر
لونا:لوبیای خشک نمیدم مال منه
سوهی:بسه
تهیونگ:خر نفهم
جونگکوک:گراز شاخ دار
میا:عدس رو مخ
لونا:لوبیای خشک
سوهی:هییییییییییی بستونه دیگهههههههههههههه....گم شید از اتاق من برید بیرووووووووووون(داد)
همشون:ولی سوهی...
سوهی:سوهی مرد فوت کرد رفت اون دنیاااااا....دو دقیقه ولم کنییییید
جونگکوک:یااا خدا نکنه سوهی اینطور نگو
سوهی:پس برید بیرون بزارید یکم استراحت کنممممم
تهیونگ:تو حلال همه ی مشکلاتی اول مشکل ما رو حل کن
سوهی:تهیونگ و جونگکوک اون اتاقی که دارید دعوا میکنید سرش مال مامانمه
میا و لونا اون بالشت هم مال مامانمه
جرعت دارید یک حرف دیگه بزنید تا با همین ماهیتابه ای که پیشمه محکم بزنم تو صورتاتون
لونا:ماهیتابه ات کجا بود؟
سوهی:گمشو برو بیرووووون
دیگه همشون با دو رفتن بیرون...چقدر رو مخن اصلا باهم سازگار نیستند چقدر هم لجبازن خیر سرشون اوردمشون خوش بگذرونن قراره از چشمام خوش گذرونی رو دربیارن...
رو تخت دراز کشیدم و بعد چند دقیقه خوابیدم
.....(فردا)
صبح زود بیدار شدم چون صبح پاریس رو دوست دارم دست و صورتم رو شستم و تموم بعد رفتم اشپزخونه که صبحونه آماده کنم که دیدم جونگکوک هم بیدار شد
جونگکوک:بیداری؟
سوهی:اره تقریبا ۱۵ دقیقه که بیدارم و میخوام صبحونه آماده کنم اما...
جونگکوک:اما چی؟
سوهی:میخوای باهم بریم از بیرون صبحونه بخریم صبحونه فرانسوی رو امتحان کنید...
جونگکوک:اوکی بریم تا این روح های سرگردان بیدار نشدن...
سوهی:آخ از دستتون بیا بریم
رفتم ی هودی تنم کردم جونگکوکم ی سویشرت پوشید و زدیم بیرن
سوهی:ببین من ماشین دارم میخوای با ماشین بریم؟
جونگکوک:نه پیاده روی رو ترجیح میدم حس و حال خوبی بهم میده...مخصوصا هوای فرانسه
سوهی:منم همینطور...راستش هروقت میومدم فرانسه اونم پاریس اکثر اوقات پیاده میرفتم به هرجا که میخواستم برم کم میشد از ماشین استفاده کنم ولی استفاده میکردم....
در حالیکه داشتیم پیاده به رستوران میرفتیم و فاصله ی زیادی نمونده بود جونگکوک گفت
جونگکوک:حالا ماشینی که اینجا داری چه مدلیه؟
سوهی:فراری
جونگکوک:شوخی میکنییی(تعجب)
سوهی:از دستش گرفتم و کشیدمش اینور چون باید از جاده رد میشدیم میرفتیم اون سمتش اینم وسط خیابون وسط جاده تعجبش رو ابراز کرد:هویی مواظب باش خووو چتهههه؟
جونگکوک:آه حواسم نبود ولی فراری داری واقعا؟
سوهی:ماشین مورد علاقمه نمیدونستی؟(ماشین مورد علاقه ی منم هست درواقع)
جونگکوک:میدونم اما نمیدونستم واقعا داریش
سوهی:بیا بریم بابا...همونطور که تو ماشین مورد علاقتو داری منم دارم
سرشو تکون داد و از جاده عبور کردیم و رفتیم داخل رستوران...
#اسمان_شب
#BTS
#part:۵۸
سوهی:وارد خونه که شدیم مامانم از زیباییش تعریف کرد
کشور مورد علاقم فرانسه است پس هر چیز که مورد علاقم باشه و در پسند من باشه رو اینجا دارم
خونه ایده الم...ماشین مورد علاقم...وسایل لباس و....
گذاشتمشون به امون خدا و رفتم تو اتاقم...شب بود برا پاریس و منم خسته بودم و اصلا حوصله ی بحث اینا سر اتاقا رو ندارم..
همینطور که با خودم فکر میکردم در اتاقم با شدت باز شد و تهیونگ و جونگکوک وارد شدن
تهیونگ:سوهیییییی به این شل مغز بگو که اون اتاقه مال منه
جونگکوک:سوهیییییی به این گوسفند نفهم بگو که اول من انتخابش کردم
تهیونگ:گوسفند خودتی گراز بی دست و پا اتاقه ماله منه اونبار هم که اومدیم اونجا مال من بود
جونگکوک:گراز خودتی زرافه ی بی گردن اونبار مال اونبار،....اونبار سرجا خود من الان رو میگم مال منه و حق نداری حرف بزنی
تهیونگ:ببین میگرم نصفت میکنمااااااا.....سوهیییییییییی اصلا تو چرااااااااا اینووووو اوردی باهامونننننننن فقط یک مرغ اضافست
جونگکوک:تو منو نصف میکنی هه من میگیرم تیکه تیکه ات میکنم بار اضافه هم تو هستی نه من اصلا تو برا چی اومدی فقط یک موش سیاهی
سوهی:همینطور که به دعوای اینا نگاه میکردم که یقه همدیگرو طوری گرفتن که هر لحظه ممکنه لباساشون پاره بشه...لونا و میا وارد شدن و اما ورود این دوتا با موها کشیدن همدیگه همراه بود
لونا:سوهیییییییی به این خر بفهمون که حق نداره چیزی که تو اتاق منه رو برداره
میا:سوهیی به این گاو بگو که من اکثرا ازش استفاده میکنم
لونا:ولی ای بز بیشعور اون بالشته تو اتاق منهههه و کلی بالشت دیگه هست برو اونا رو بردار
میا:ببین میدونم تو یک بزغاله بیش نیستی ولی من اون بالشت رو میخوام چون نرم و لطیفه خودت برو بقیه بالشتا رو ببر
لونا:لوبیای خشک نمیدم مال منه
سوهی:بسه
تهیونگ:خر نفهم
جونگکوک:گراز شاخ دار
میا:عدس رو مخ
لونا:لوبیای خشک
سوهی:هییییییییییی بستونه دیگهههههههههههههه....گم شید از اتاق من برید بیرووووووووووون(داد)
همشون:ولی سوهی...
سوهی:سوهی مرد فوت کرد رفت اون دنیاااااا....دو دقیقه ولم کنییییید
جونگکوک:یااا خدا نکنه سوهی اینطور نگو
سوهی:پس برید بیرون بزارید یکم استراحت کنممممم
تهیونگ:تو حلال همه ی مشکلاتی اول مشکل ما رو حل کن
سوهی:تهیونگ و جونگکوک اون اتاقی که دارید دعوا میکنید سرش مال مامانمه
میا و لونا اون بالشت هم مال مامانمه
جرعت دارید یک حرف دیگه بزنید تا با همین ماهیتابه ای که پیشمه محکم بزنم تو صورتاتون
لونا:ماهیتابه ات کجا بود؟
سوهی:گمشو برو بیرووووون
دیگه همشون با دو رفتن بیرون...چقدر رو مخن اصلا باهم سازگار نیستند چقدر هم لجبازن خیر سرشون اوردمشون خوش بگذرونن قراره از چشمام خوش گذرونی رو دربیارن...
رو تخت دراز کشیدم و بعد چند دقیقه خوابیدم
.....(فردا)
صبح زود بیدار شدم چون صبح پاریس رو دوست دارم دست و صورتم رو شستم و تموم بعد رفتم اشپزخونه که صبحونه آماده کنم که دیدم جونگکوک هم بیدار شد
جونگکوک:بیداری؟
سوهی:اره تقریبا ۱۵ دقیقه که بیدارم و میخوام صبحونه آماده کنم اما...
جونگکوک:اما چی؟
سوهی:میخوای باهم بریم از بیرون صبحونه بخریم صبحونه فرانسوی رو امتحان کنید...
جونگکوک:اوکی بریم تا این روح های سرگردان بیدار نشدن...
سوهی:آخ از دستتون بیا بریم
رفتم ی هودی تنم کردم جونگکوکم ی سویشرت پوشید و زدیم بیرن
سوهی:ببین من ماشین دارم میخوای با ماشین بریم؟
جونگکوک:نه پیاده روی رو ترجیح میدم حس و حال خوبی بهم میده...مخصوصا هوای فرانسه
سوهی:منم همینطور...راستش هروقت میومدم فرانسه اونم پاریس اکثر اوقات پیاده میرفتم به هرجا که میخواستم برم کم میشد از ماشین استفاده کنم ولی استفاده میکردم....
در حالیکه داشتیم پیاده به رستوران میرفتیم و فاصله ی زیادی نمونده بود جونگکوک گفت
جونگکوک:حالا ماشینی که اینجا داری چه مدلیه؟
سوهی:فراری
جونگکوک:شوخی میکنییی(تعجب)
سوهی:از دستش گرفتم و کشیدمش اینور چون باید از جاده رد میشدیم میرفتیم اون سمتش اینم وسط خیابون وسط جاده تعجبش رو ابراز کرد:هویی مواظب باش خووو چتهههه؟
جونگکوک:آه حواسم نبود ولی فراری داری واقعا؟
سوهی:ماشین مورد علاقمه نمیدونستی؟(ماشین مورد علاقه ی منم هست درواقع)
جونگکوک:میدونم اما نمیدونستم واقعا داریش
سوهی:بیا بریم بابا...همونطور که تو ماشین مورد علاقتو داری منم دارم
سرشو تکون داد و از جاده عبور کردیم و رفتیم داخل رستوران...
۷.۴k
۱۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.