سه جاف پیراهنی که
سه جاف پیراهنی که
جادوگری می کرد
و پشت همین پیاله های مست از شراب
برایم زوزه می کشید
دستی جا مانده است
که هنوز بوی کافور می دهد
که مرگ را
پشت راهبند دو کوهه ات
قتل عام شد
و درست در سرازیرِ زیرِ واژه«ن»
پاهای آسمان پیما را
لمس ،
تا هنوز دو قطره از سمبه کوبی نگذشته باشد
که پیدا شدن های چشم را
در بوسه های چسبیده به تنت
سوگواری کنم.
خطوط درهم موهات
در پریشان چسبیدگی های لب هات
هنوز پشت سر هم
چکه می کنند
که در قطره قطره های خشک شده روی ملحفه ها
همدیگر را در آغوش بمیریم
پیش از آن که دست هام
خرخره ات را تا کافور مالیدن فشار دهد.
هنوز تو را می نویسم
شاید یک بار دیگر
تنت را چنگ زدم
و پشت پلک های بسته ات
تا همیشه صدای فریاد شنیدم...
#هذیان _نویسی
جادوگری می کرد
و پشت همین پیاله های مست از شراب
برایم زوزه می کشید
دستی جا مانده است
که هنوز بوی کافور می دهد
که مرگ را
پشت راهبند دو کوهه ات
قتل عام شد
و درست در سرازیرِ زیرِ واژه«ن»
پاهای آسمان پیما را
لمس ،
تا هنوز دو قطره از سمبه کوبی نگذشته باشد
که پیدا شدن های چشم را
در بوسه های چسبیده به تنت
سوگواری کنم.
خطوط درهم موهات
در پریشان چسبیدگی های لب هات
هنوز پشت سر هم
چکه می کنند
که در قطره قطره های خشک شده روی ملحفه ها
همدیگر را در آغوش بمیریم
پیش از آن که دست هام
خرخره ات را تا کافور مالیدن فشار دهد.
هنوز تو را می نویسم
شاید یک بار دیگر
تنت را چنگ زدم
و پشت پلک های بسته ات
تا همیشه صدای فریاد شنیدم...
#هذیان _نویسی
۲.۴k
۰۵ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.