وقتی برای اولین بار همو دیدید

وقتی برای اولین بار همو دیدید...

Part1

ا/ت ویو"
تو ایستگاه اتوبوس منتظر بودم باید زودتر میرفتم خونه
همینطور که نشسته بودم یه پسر خیلی جذاب و قد بلند اومد نشست کنارم
ات:نه نه نگاش نکن زشته نگاش نکننن(تو دلش)
هیونجین ویو'
رفتم سمت ایستگاه یه دختر کیوت کوچولو موچولو نشسته بود وقتی منو دید بهم خیره داشت نگاه میکرد که نشستم بغلش انگار داشت سعی میکرد نگام نکنه *خنده* کیوت...
همینجوری داشتم بهش نگا میکردم فک کنم ازش خوشم اومده بهتره سعی کنم مخشو بزنم...ولی مث اینکه کره ای نیست شاید کارم سخت تر بشه...
پاشدم و رفتم سمتش
هیونجین:آمم ببخشید...
ات:بله؟با منید؟
هیونجین:بله...احیانا میتونم بپرسم که دوست پسر دارید؟
ات:اومو[کره‌ایا استفاده میکنن]این... این پسر... نکنه اونم از من خوشش اومده؟(تو دلش)آممم نخیر ندارم
هیونجین:خوبه*زیر لب*
ات:بله؟
هیونجین:آه میتونم یه سوال دیگه ازتون بپرسم؟
ات:بفرمایید
هیونجین:سنتون چقدره؟
ات:خببب چرا میخواید بدونید؟
هیونجین:میدونم عجیبه اما من..من من از شما خوشم اومده و میخواستم ببینم که اگه سنامون بهم میخوره به یه کافه بریم و باهم آشنا بشیم...
ات: *تو شکه و قرمز شده*آآآآ خبب من ۲۳ سالمه...
هیونجین:او پس من اوپات میشم خوبه...چون من ۲۸ سالمه
دیدگاه ها (۵)

وقتی برای اولین بار همو دیدیدpart2 ات ویو"همینجور که داشتم ب...

تکپارتی وقتی داشتی فرار میکردی و اون رو میبینی و.... ویو اتن...

خب خب...سلامممن امروز تصمیم گرفتم دیگه گشادی رو کنار بزارم و...

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۸#

#شش_پارتی#هیونجین#درخواستی p⁶اخروقتی میفهمه بارداری... .. چه...

کاش براتون مهم بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط