تکپارتی
تکپارتی
وقتی داشتی فرار میکردی و اون رو میبینی و....
ویو ات
نفس نفس میزدم خیلی خسته بودم اما نه نباید وایمیستادم وگرنه منو میگرفتن..همینطور توی کارائوکه میدوییدم و مردم بهم با تعجب نگاه میکردن دنبال یه اتاق خالی میگشتم..اما نبود که نبود..
صبر کن اونجا خالی بنظر میاد..با تمام جونی که برام مونده بود دوییدم که به اون اتاق برسم اما وقتی درو باز کردم...
ویو تهیونگ
داشتم برای خودم یه آهنگ ملایم میخوندم..هعی الان باید با دوستدخترم اینجا باشم..
دیگه حوصلم نکشید بخونم پس میکروفونو گذاشتم رو میز ولی آهنگ هنوز داشت پلی میشد خواستم آهنگم قطع کنم و برم که یدفه یه دختر خوشگل اما خیلی هراسون اومد تو..
تهیونگ:اوه..دختر کوچولو چطور جرعت داری بدون اجازه بیای توی اتاق؟
ات:آم..من..من معذرت میخوام...اما میشه..میشه لطفا کمکم کنید..خواهش میکنم چندنفر دنبالمن لطفا کمکم کنید(ترسیده)
تهیونگ:اگه خیلی جدیه باشه پس کمکت میکنم...زود باش بیا
ویو ادمین
سریع رفتن رو مبل نشستن و تهیونگ کتشو گذاشت رو شونه های ات و شروع کرد بوسیدنش..همون لحظه اون اراذل وارد اتاق شدن..اما وقتی دونفر که درحال بوسیدن بودن رو دیدن معذرت خواهی کردن و رفتن..
ویو ات
تو شوک بودم...درسته نبوسیدم ولی انقد بهم نزدیک بود که نفساش روی صورتم خالی میشد...اون واقعا جذاب بود..
تهیونگ:هی کوچولو چرا تو هپروتی من که تورو نبوسیدم(با خنده)
ات:اولا من کوچولو نیستم دوما کارتون خیلی یدفهای بود...سوما ممنون بابابت کمک...
بعد از حرفم بدون اینکه دیگه چیزی بگم سریع از اونجا خارج شدم...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ببخشید خوب نشد...
ابنایی که تا الان گذاشتم قبلا نوشتم شاید ۱ سال پیش...اگه میخواید جدید بنویسم و بزارم تو کامنتا بهم بگید درخواستی هم قبول میکنم...
وقتی داشتی فرار میکردی و اون رو میبینی و....
ویو ات
نفس نفس میزدم خیلی خسته بودم اما نه نباید وایمیستادم وگرنه منو میگرفتن..همینطور توی کارائوکه میدوییدم و مردم بهم با تعجب نگاه میکردن دنبال یه اتاق خالی میگشتم..اما نبود که نبود..
صبر کن اونجا خالی بنظر میاد..با تمام جونی که برام مونده بود دوییدم که به اون اتاق برسم اما وقتی درو باز کردم...
ویو تهیونگ
داشتم برای خودم یه آهنگ ملایم میخوندم..هعی الان باید با دوستدخترم اینجا باشم..
دیگه حوصلم نکشید بخونم پس میکروفونو گذاشتم رو میز ولی آهنگ هنوز داشت پلی میشد خواستم آهنگم قطع کنم و برم که یدفه یه دختر خوشگل اما خیلی هراسون اومد تو..
تهیونگ:اوه..دختر کوچولو چطور جرعت داری بدون اجازه بیای توی اتاق؟
ات:آم..من..من معذرت میخوام...اما میشه..میشه لطفا کمکم کنید..خواهش میکنم چندنفر دنبالمن لطفا کمکم کنید(ترسیده)
تهیونگ:اگه خیلی جدیه باشه پس کمکت میکنم...زود باش بیا
ویو ادمین
سریع رفتن رو مبل نشستن و تهیونگ کتشو گذاشت رو شونه های ات و شروع کرد بوسیدنش..همون لحظه اون اراذل وارد اتاق شدن..اما وقتی دونفر که درحال بوسیدن بودن رو دیدن معذرت خواهی کردن و رفتن..
ویو ات
تو شوک بودم...درسته نبوسیدم ولی انقد بهم نزدیک بود که نفساش روی صورتم خالی میشد...اون واقعا جذاب بود..
تهیونگ:هی کوچولو چرا تو هپروتی من که تورو نبوسیدم(با خنده)
ات:اولا من کوچولو نیستم دوما کارتون خیلی یدفهای بود...سوما ممنون بابابت کمک...
بعد از حرفم بدون اینکه دیگه چیزی بگم سریع از اونجا خارج شدم...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ببخشید خوب نشد...
ابنایی که تا الان گذاشتم قبلا نوشتم شاید ۱ سال پیش...اگه میخواید جدید بنویسم و بزارم تو کامنتا بهم بگید درخواستی هم قبول میکنم...
- ۴.۲k
- ۲۸ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط