نیمه شبی برای شناسایی وارد خاک عراق شدیم . محمدمهدی با دو
نیمه شبی برای شناسایی وارد خاک عراق شدیم . محمدمهدی با دوربین مواضع عراقیها را عکسبرداری می کرد. ناگهان دیدم در خودش فرو رفته است پس از مدتی سکوت ، گفت : « اذان می گویند » با تعجب نگاهی به او کردم ، گفتم : «در این بیابان دراندشت چه کسی اذان می گوید؟» ولی او گفت « چرا، من صدای اذان را می شنوم ». دریافتم که سروش غیبی در گوش او اذان خوانده است .
اتومبیل را متوقف کردیم ، کمی آب از رادیات ماشین گرفتیم ، با آبی که کمتر از یک لیوان بود، سه نفری وضو گرفتیم . آبی که از دست محمدمهدی فرو می ریخت ، من از میانه زمین و هوا قاپیدم و دوستمان نیز آب وضوی مرا.
#زندگی شهدایی
#راز ونیاز شهدا
#وضوی نیمه شب
#شهدا شرمنده ایم..❤
اتومبیل را متوقف کردیم ، کمی آب از رادیات ماشین گرفتیم ، با آبی که کمتر از یک لیوان بود، سه نفری وضو گرفتیم . آبی که از دست محمدمهدی فرو می ریخت ، من از میانه زمین و هوا قاپیدم و دوستمان نیز آب وضوی مرا.
#زندگی شهدایی
#راز ونیاز شهدا
#وضوی نیمه شب
#شهدا شرمنده ایم..❤
۸۰۳
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.