خب خب توضیح نمیدم و خودتون میدونید که ات زن کوک هست دیگه
خب خب توضیح نمیدم و خودتون میدونید که ات زن کوک هست دیگه میخوام برم سر اصل مطلب .📿😂😂😂😂
(ت ویو )
با آلارم گوشیم بیدار شدم و رفتم دستشویی و کارای لازم رو انجام دادم اومدم بیرون و کوک رو در حال خواب دیدم که خیلی کیوت بود امروز روز تعطیل بود و کوک هم جدیدا خیلی شیطون که بود بدتر شده بود چند روز پیش بخاطر اینکه شیر موز هاشو نمیدونستم که تازه هستن ریختم بیرون و خب تقصیر من چیه فکر میکردم که تاریخ گذشته اس و دعوای مفصلی کردیم و دیشب قول دادیم که قهر نکنیم و تا خود صبح بغل هم خوابیدیم ....
رفتم عصرونه درست کنم و بخورم مطمئن بودم که کوک هم گرسنه باید باشه چونکه همیشه بانی کوچولوی من گرسنه اس و من درکش میکنم چونکه برای آرمی ها خیلی زحمت میکشه که آرمی ها خوشحال باشن ...
داشتم عصرونه که درست میکردم ، که دیدم دوتا دست دورم حلقه شد و منو به سمت خودش کشید دیدم بیدار شده و گردنمو بوسید و گفت
_اه بیب گشنمه چی درست میکنی
+از اونجایی که حدسم درست بود گفتم
+عزیزم دارم پنکک درست میکنم
رفت رو کاناپه نشست و براش عصرونه رو بردم و باهم خوردیم و فیلم میدیدیم ........
بلند شدم که با تعجب نگام میکرد گفتم
تقریبا ساعت ۸شده بود
گفتم کوک میرم حموم اگه گوشیم زنگ خورد بردار چون دوستم میخواست یه موضوعی بهم بگه که در باره ی دوستشه ......
با سر تایید کرد و رفتم حوله ام رو برداشتم و به سمت حموم حرکت کردم
بعد اینکه آب و باز کردم وقتی آب گرم به بدنم خورد حس خیلی خوبی بود برام و یه آه آرومی گفتم بدنمو میشستم و وقتی شامپو که وقتی موهامو شستم و چشمانم باز کردم که دیدم کوک جلوم وایساده .......................
خماریییییی .😂😑
(ت ویو )
با آلارم گوشیم بیدار شدم و رفتم دستشویی و کارای لازم رو انجام دادم اومدم بیرون و کوک رو در حال خواب دیدم که خیلی کیوت بود امروز روز تعطیل بود و کوک هم جدیدا خیلی شیطون که بود بدتر شده بود چند روز پیش بخاطر اینکه شیر موز هاشو نمیدونستم که تازه هستن ریختم بیرون و خب تقصیر من چیه فکر میکردم که تاریخ گذشته اس و دعوای مفصلی کردیم و دیشب قول دادیم که قهر نکنیم و تا خود صبح بغل هم خوابیدیم ....
رفتم عصرونه درست کنم و بخورم مطمئن بودم که کوک هم گرسنه باید باشه چونکه همیشه بانی کوچولوی من گرسنه اس و من درکش میکنم چونکه برای آرمی ها خیلی زحمت میکشه که آرمی ها خوشحال باشن ...
داشتم عصرونه که درست میکردم ، که دیدم دوتا دست دورم حلقه شد و منو به سمت خودش کشید دیدم بیدار شده و گردنمو بوسید و گفت
_اه بیب گشنمه چی درست میکنی
+از اونجایی که حدسم درست بود گفتم
+عزیزم دارم پنکک درست میکنم
رفت رو کاناپه نشست و براش عصرونه رو بردم و باهم خوردیم و فیلم میدیدیم ........
بلند شدم که با تعجب نگام میکرد گفتم
تقریبا ساعت ۸شده بود
گفتم کوک میرم حموم اگه گوشیم زنگ خورد بردار چون دوستم میخواست یه موضوعی بهم بگه که در باره ی دوستشه ......
با سر تایید کرد و رفتم حوله ام رو برداشتم و به سمت حموم حرکت کردم
بعد اینکه آب و باز کردم وقتی آب گرم به بدنم خورد حس خیلی خوبی بود برام و یه آه آرومی گفتم بدنمو میشستم و وقتی شامپو که وقتی موهامو شستم و چشمانم باز کردم که دیدم کوک جلوم وایساده .......................
خماریییییی .😂😑
۵۱.۴k
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.