من بودم ودل بود و تو و کلبه خرابی
من بودم ودل بود و تو و کلبه خرابی
شمعی و قلم بود و دو پیمانه شرابی
چشمان تو سرمستِ قدح بود در آن شب
دیوانه دلی بود و که می داد جوابی
در گوشه ی آن کلبه نشستیم چو عاشق
میبُردَم از آن لعلِ لبت گاه صوابی
شعری زغزل قافیه اش چشم تَرَت بود
انگار غزل ریخت ،به چشمان تو خوابی
طوفان زده شد دل چو شدی خیره به چشمم
غیر از تپشِ دل، زمنِ ساده نیابی
شمعی و قلم بود و دو پیمانه شرابی
چشمان تو سرمستِ قدح بود در آن شب
دیوانه دلی بود و که می داد جوابی
در گوشه ی آن کلبه نشستیم چو عاشق
میبُردَم از آن لعلِ لبت گاه صوابی
شعری زغزل قافیه اش چشم تَرَت بود
انگار غزل ریخت ،به چشمان تو خوابی
طوفان زده شد دل چو شدی خیره به چشمم
غیر از تپشِ دل، زمنِ ساده نیابی
۵.۸k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲