که با صدایی که شنیدیم خشکمون زد
که با صدایی که شنیدیم خشکمون زد
هانول:چشمم روشن
م.ا:که ازین فیلما میبینید
برگشتیم سمتشون
ا.ت:تقصیر بورامه
بورام:خیلی آدم فروشی داوش😐
ا.ت:نوکرم
هانول و م.ا:پدر سگااااااااا
مامان اینا افتادن دنبالمون و خاله م.ک هم داشت نگا میکرد و میخندید
ا.ت و بورام:خاله توروخدا کمکککک
م.ک:یااا ولشون کنید دیگه
هانول:من تورو آدم میکنم
م.ا:وایسا پدر سگگگگ
م.ک:(خنده ی فراوان)
مامانا بالشت ور داشتن و زدن بهمون ما هم بالشت ور داشتیم از خودمون دفاع کردیم
(یک ربع بعد)
انقدر همو با بالشت زدیم دستامون درد گرفت و از خستگی افتادیم رو مبل خاله م.ک هم اومد نشست کنارمون
م.ک:وای انقدر خندیدم دلم درد گرفت
همون لحظه کوک اومد تو
کوک:وا شما چرا اینجوری اید
م.ا:از دوست دخترت بپرس
کوک:مگه چیکار کرده
ا.ت:(موضوع رو میگه)
کوک:(خنده)
ا.ت:یااااا
م.ک:خب دیگه پاشید برید بخوابید
ا.ت:آره منم خیلی خستم
بورام:باشه پس شب بخیر
ا.ت و کوک:شب بخیر
مامانا:شب خوش
منو کوک و بورام رفتیم بالا و رفتیم اتاقامون...
حمایت کنید کیوتام🤍🐚
هانول:چشمم روشن
م.ا:که ازین فیلما میبینید
برگشتیم سمتشون
ا.ت:تقصیر بورامه
بورام:خیلی آدم فروشی داوش😐
ا.ت:نوکرم
هانول و م.ا:پدر سگااااااااا
مامان اینا افتادن دنبالمون و خاله م.ک هم داشت نگا میکرد و میخندید
ا.ت و بورام:خاله توروخدا کمکککک
م.ک:یااا ولشون کنید دیگه
هانول:من تورو آدم میکنم
م.ا:وایسا پدر سگگگگ
م.ک:(خنده ی فراوان)
مامانا بالشت ور داشتن و زدن بهمون ما هم بالشت ور داشتیم از خودمون دفاع کردیم
(یک ربع بعد)
انقدر همو با بالشت زدیم دستامون درد گرفت و از خستگی افتادیم رو مبل خاله م.ک هم اومد نشست کنارمون
م.ک:وای انقدر خندیدم دلم درد گرفت
همون لحظه کوک اومد تو
کوک:وا شما چرا اینجوری اید
م.ا:از دوست دخترت بپرس
کوک:مگه چیکار کرده
ا.ت:(موضوع رو میگه)
کوک:(خنده)
ا.ت:یااااا
م.ک:خب دیگه پاشید برید بخوابید
ا.ت:آره منم خیلی خستم
بورام:باشه پس شب بخیر
ا.ت و کوک:شب بخیر
مامانا:شب خوش
منو کوک و بورام رفتیم بالا و رفتیم اتاقامون...
حمایت کنید کیوتام🤍🐚
۶.۳k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.