پارت 6
پارت 6
جیمین :اونقدرام علاقه ندارم با تو سرکله بزنم.... (نفس پر صدا) برای سه روز نقش دوست دختر منو بازی میکنی یا
ا ت:یا🤨
جیمین :یا بدجوری
ا ت:بفاکم میدی واییییی ترسیدم،دوست دختر هرکی بشم دوست دختر تو نمیشم.... ولم کنین
جیمین :قبول میکنی یا میبرمت توی زیرزمین پر از سوسک درم روت میبندم
ا ت:بیا ببرم
یهو جیمین بلند شد اومد طرفم
فکر نمیکردم اینقدر جدی باشه
شایدم میخواد منو بترسونه
پسرا ولم کردن تا اومدم فرار کنم
جیمین گرفتم گذاشتم روی کولش
ا ت:اییییییی ولم کن ،کجا میبری منو ولم کن
بدون هیچ حرفی منو برد سمت زیر زمین
نه من اون تو نمیتونم وای خدا چکار کنم
دم در زیر زمین بودیم که
ا ت:باشه باشه هر کاری تو بگی میکنم
جیمین گذاشتم زمین
جیمین :برای سه روز نقش دوست دخترمو بازی کن بعدشم دیگه کاری بهت ندارم
ا ت :باید فکر کنم
جیمین :من گفتم وقت داری فکر کنی
جیمین :مامان و بابام میخوان با دختری که نمیشناسکش ازدواج کنم و منم بهشون گفتم دوست دختر دارم توم باید برای سه روز نقش دوست دختر منو بازی کنی که از ازدواج من بگذرن
ا ت:بعد از سه روز دیگه کاری بهم نداری
جیمین :نه اما اگه قبول نکنی
به در زیر زمین اشاره کرد
ا ت:ا قبول می کنم برای سه روز
جیمین :باشه
رفت
ا ت:همینطوری رفت حداقل یه خدافظی چیزی... واییییی یادم رفتم
دوییدم بیرون ماشین تازه اومد
راننده :ببخشید خانم ترافیک سنگین بود
ا ت:باشه مشکلی نیست
سوار ماشین شدم
اوففف ترافیک نجاتم داد
رسیدیم خونه
دوییدم تو اتاقم لباسلمو عوض کردم
رفتم توی اتاق جلسه
شرطا همونه 150 کامنت 15 لایک
جیمین :اونقدرام علاقه ندارم با تو سرکله بزنم.... (نفس پر صدا) برای سه روز نقش دوست دختر منو بازی میکنی یا
ا ت:یا🤨
جیمین :یا بدجوری
ا ت:بفاکم میدی واییییی ترسیدم،دوست دختر هرکی بشم دوست دختر تو نمیشم.... ولم کنین
جیمین :قبول میکنی یا میبرمت توی زیرزمین پر از سوسک درم روت میبندم
ا ت:بیا ببرم
یهو جیمین بلند شد اومد طرفم
فکر نمیکردم اینقدر جدی باشه
شایدم میخواد منو بترسونه
پسرا ولم کردن تا اومدم فرار کنم
جیمین گرفتم گذاشتم روی کولش
ا ت:اییییییی ولم کن ،کجا میبری منو ولم کن
بدون هیچ حرفی منو برد سمت زیر زمین
نه من اون تو نمیتونم وای خدا چکار کنم
دم در زیر زمین بودیم که
ا ت:باشه باشه هر کاری تو بگی میکنم
جیمین گذاشتم زمین
جیمین :برای سه روز نقش دوست دخترمو بازی کن بعدشم دیگه کاری بهت ندارم
ا ت :باید فکر کنم
جیمین :من گفتم وقت داری فکر کنی
جیمین :مامان و بابام میخوان با دختری که نمیشناسکش ازدواج کنم و منم بهشون گفتم دوست دختر دارم توم باید برای سه روز نقش دوست دختر منو بازی کنی که از ازدواج من بگذرن
ا ت:بعد از سه روز دیگه کاری بهم نداری
جیمین :نه اما اگه قبول نکنی
به در زیر زمین اشاره کرد
ا ت:ا قبول می کنم برای سه روز
جیمین :باشه
رفت
ا ت:همینطوری رفت حداقل یه خدافظی چیزی... واییییی یادم رفتم
دوییدم بیرون ماشین تازه اومد
راننده :ببخشید خانم ترافیک سنگین بود
ا ت:باشه مشکلی نیست
سوار ماشین شدم
اوففف ترافیک نجاتم داد
رسیدیم خونه
دوییدم تو اتاقم لباسلمو عوض کردم
رفتم توی اتاق جلسه
شرطا همونه 150 کامنت 15 لایک
۷۷.۱k
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.