پارت2
خرگوش کوچولو من ♡
رفتم به اون آدرسی که فرستاده بود یه عمارت خیلی بزرگ بود یه نفر به استقبالم اومد با یه مرد خیلی خشتیپ رو برو شدم
ویو کوک
اونی که قرار بود دوست دخترم بشه یعنی جای دوست دخترم بلخره اومد معلومه از اون هرزه هاس ایش داشتم همینطور سرزنش میکردم خودمو که یهو دختره وارد شد خیلی مودبانه گفت
ات:سلام آقای جئون من امشب و دو ماه آینده در خدمت شما هستم و تمام کار هایی که خواهم انجام داد فقت و فقت بخاطر وظیفمه
جونگ کوک:خوبه که اینطوریه من از دختر های هرزه خیلی بدم میاد (سرد)
اون خیلی خیلی خوشگل بود کیوت و ناز بود و خیلی کوچولو باعث میشد قلبم که یخ زد گرم بشه و تند تند بزنه نه حئون داری چی میگی
جونگ کوک:خب تو قبولی حالا باید بریم
ات:بله آقای جئون
جونگ کوک:جلوی بقیه نگو جئون
ات:حتما فقت اینکه چی صداتون کنم
جونگ کوک:ددی
ات:چی ؟(سرخ شده بچه)
جونگ کوک:چی نداره همین که گفتم
ات:باله آقای نه یعنی ددی
جونگ کوک :افرین (سرد)
ویو ات
من چرا باید به این بگم ددی اخه ایش توی ماشین سکوت عمیقی بود رسیدیم به مهمونی صدای اهنگ و نور این سکوت رو شکون
جونگ کوک:دستت رو دور بازوم حلقه کن(سرد)
ات:...
رفتیم داخل تا رفتیم داخل یه دختر اومد و خودش رو لوس میکرد بدنش رو برای جئون نمایش میزاشت و میگفت
دختره:ددی جونم داری بهم خیانت میکینی (با اشوه)
جونگ کوک:برو کنار کلودیا من نه ددی تو هستم نه چیز دیگه ای الانم از جلو چشام گمشو دختره هرزه (سرد)
کلودیا :باشه فقت یه شرطی داره (اشوه)
جونگ کوک:اگه انجام بدم گورت رو گم میکنی و برای همیشه از زندگیم
کلودیا:اره(با اشوه)
جونگ کوک:بگو چیه (سرد)
کلودیا:این دختر رو میبینی بوسش کن و ببرش تو دست شویی بکنش من صداتون رو میشنوم
جونگ کوک:قبوله
ات:(سرخ شده بچه )
تا اومدم یه چیزی بگم جونگ کوک لباش رو گذاشت رو لبم و میبوسدش
....
حمایتتتتتت کنیدددددددد
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.