"بازی"
"بازی"
🕶part:5🕶
شوگا:بیشتر از چیزی که فک میکنی
جیمین:پس باید آماده اش باشم
شوگا:خوشحالم مسئله رو جدی گرفتی
جیمین:تمام سعیمو میکنم
شوگا:باور دارم که میتونی....هرچیزی که توی این بازی برگزار میشه رو باهات تمرین کردم....مطمئنم آماده ای
جیمین:چشم
شوگا:فردا همه ی مافیاها ساعت ۸ شب توی کاخ بزرگ مشکی جمع میشن....همه ی مافیاهای قدرتمند بزرگ از همه نقاط جهان...حواستو جمع کن....من ترو اونجا به عنوان پسرم معرفی میکنم...میخوام سنگین رفتار کنی
جیمین:همینکارو میکنم ولی نمیترسی ی روز راز پسر داشتنت رو بفهمن
شوگا:این بحث رو پیش نکش تو پسرمی....این بحث رو دوباره تکرار نمیکنم....حالا هم برو بخواب فردا برات لباساتو میارن
جیمین:چشم
جیمین رفت تو اتاقش و روی تختش دراز کشید....با خودش فک میکرد...هزارتا فکر...استرسش رو هم نمیشد انکار کرد
اولین بارش و از همون بار اول قراره کار سختی انجام بده...نمیشد اینو انکار کرد که در حقش زیادیه ولی باید موقعیت پدرش رو درک میکرد...
...........
شوگا:لباسات تو اتاقت ی دوش بگیر بعد بپوش من بیرون منتظرتم
جیمین:اوکی
جیمین رفت اتاقش زود ی دوش ۱۰ دقیقه ای گرفت و اومد بیرون موهاشو خشک کرد بعد پیرهن سفیدش رو پوشید و بالاش ی کت سورمه ای پررنگ با شلوارش....موهاشو شونه کرد و عطر تلخ دیور رو به لباساش زد...کفششو پوشید...ساعتش رو به دستش زد و از اتاقش زد بیرون
و رفت سمت حیاط
جیمین:من آماده ام
شوگا برگشت سمت صداش و سرشو تکون داد:خوشتیپ شدی
جیمین:مرسی
شوگا:بریم
رفتن سوار ون مشکی شدن و با دستور شوگا راننده حرکت کرد.....بعد از ۲۰ دقیقه راه بلاخره رسیدن...پیاده شدن و وارد کاخ شدن
با ورودشون همه دست زدن....هردوشون رفتن و روی سکو ایستادن
شوگا:همگی خوش اومدید....مثل هرسال بازی برگزار میشه و اینبار با میزبانی کره....همه چی امادست و بازی از فردا شروع میشه...بهتره از الان بگم هرکس احساس ضعیفی میکنه بهتره از الان بره و اینجا نمونه...همگی قوانین بازی رو میدونید با این تفاوت که امسال من ی قانون دیگه بهش اضافه میکنم
تو مرحله فینال که دوتا مافیای آخر باهم رقابت دارن هیچ شخص اضافه ای نباید پیششون باشه و تو یک اتاق برگزار میشه که اون اتاق هم دوربین داره و مسابقشون توی مانیتور بزرگی پخش میشه و ازونجا میتونید نگاه کنید
چون قبلا بادیگارد یا اشخاص اضافه ی دیگه اطرافشون میبودن امسال همچین چیزی نباید صورت بگیره
اگه کسی اعتراضی داره بگه
🕶part:5🕶
شوگا:بیشتر از چیزی که فک میکنی
جیمین:پس باید آماده اش باشم
شوگا:خوشحالم مسئله رو جدی گرفتی
جیمین:تمام سعیمو میکنم
شوگا:باور دارم که میتونی....هرچیزی که توی این بازی برگزار میشه رو باهات تمرین کردم....مطمئنم آماده ای
جیمین:چشم
شوگا:فردا همه ی مافیاها ساعت ۸ شب توی کاخ بزرگ مشکی جمع میشن....همه ی مافیاهای قدرتمند بزرگ از همه نقاط جهان...حواستو جمع کن....من ترو اونجا به عنوان پسرم معرفی میکنم...میخوام سنگین رفتار کنی
جیمین:همینکارو میکنم ولی نمیترسی ی روز راز پسر داشتنت رو بفهمن
شوگا:این بحث رو پیش نکش تو پسرمی....این بحث رو دوباره تکرار نمیکنم....حالا هم برو بخواب فردا برات لباساتو میارن
جیمین:چشم
جیمین رفت تو اتاقش و روی تختش دراز کشید....با خودش فک میکرد...هزارتا فکر...استرسش رو هم نمیشد انکار کرد
اولین بارش و از همون بار اول قراره کار سختی انجام بده...نمیشد اینو انکار کرد که در حقش زیادیه ولی باید موقعیت پدرش رو درک میکرد...
...........
شوگا:لباسات تو اتاقت ی دوش بگیر بعد بپوش من بیرون منتظرتم
جیمین:اوکی
جیمین رفت اتاقش زود ی دوش ۱۰ دقیقه ای گرفت و اومد بیرون موهاشو خشک کرد بعد پیرهن سفیدش رو پوشید و بالاش ی کت سورمه ای پررنگ با شلوارش....موهاشو شونه کرد و عطر تلخ دیور رو به لباساش زد...کفششو پوشید...ساعتش رو به دستش زد و از اتاقش زد بیرون
و رفت سمت حیاط
جیمین:من آماده ام
شوگا برگشت سمت صداش و سرشو تکون داد:خوشتیپ شدی
جیمین:مرسی
شوگا:بریم
رفتن سوار ون مشکی شدن و با دستور شوگا راننده حرکت کرد.....بعد از ۲۰ دقیقه راه بلاخره رسیدن...پیاده شدن و وارد کاخ شدن
با ورودشون همه دست زدن....هردوشون رفتن و روی سکو ایستادن
شوگا:همگی خوش اومدید....مثل هرسال بازی برگزار میشه و اینبار با میزبانی کره....همه چی امادست و بازی از فردا شروع میشه...بهتره از الان بگم هرکس احساس ضعیفی میکنه بهتره از الان بره و اینجا نمونه...همگی قوانین بازی رو میدونید با این تفاوت که امسال من ی قانون دیگه بهش اضافه میکنم
تو مرحله فینال که دوتا مافیای آخر باهم رقابت دارن هیچ شخص اضافه ای نباید پیششون باشه و تو یک اتاق برگزار میشه که اون اتاق هم دوربین داره و مسابقشون توی مانیتور بزرگی پخش میشه و ازونجا میتونید نگاه کنید
چون قبلا بادیگارد یا اشخاص اضافه ی دیگه اطرافشون میبودن امسال همچین چیزی نباید صورت بگیره
اگه کسی اعتراضی داره بگه
۳.۷k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.