پارت

پارت ۴۱


با حس نوازش های کسی بیدار شدم نفسم تنگ شده بود و داشتم اذیت میشدم نمیتونستم تکون بخورم هرکاری میکردم نمیشد

کوک: دکتررر* داد

ویو کوک

ضربان قلبش برای بار دوم اومد پایین دکتر و خبر کردم بهش تنفس مصنوعی دادن نگاهی بهش کردم


۲ هفته بعد


ویو ات

امروز قرار بود از بیمارستان مرخص بشم تا کامل زخمم خوب نشد ولم نکردن

همه ی هزینه رو کوک پرداخت کرد رفتم بیرون و منتظر وایسادم با حس اینکه رو هوا معلق شدم جیغ خفه ای کشیدم


کوک: نترس

نگاهی به کوک کردم الان تو بغلش بودم از خجالت گونه هام سرخ شده بود


نشست و منو گذاشت رو پاهاش و سمت ناکجا آباد رانندگی کرد


۲۰ مین بعد


لباسم و تو ماشین عوض کرده بودم و کوک نمیزاشت بریم خونه و می‌گفت کار داره برام یه لباس آورده بود منم رفتم عقب و پوشیدم



ماشین و نگه داشت نگاهم کرد

منتظر نگاش کردم که سمتم خم شد و منم کمی ترسیدم و جیغ زدم

کوک: چتهه بچه عه

ات: نزدیکم نشو

کوک: کاریت ندارم بیا اینجا

چشمام و بست نمیدونم میخواست چیکار کنه پیاده شدیم بلندم کرد و به سمت یه جایی حرکت کرد هیج جا رو نمیدیدم و دست و پا میزدم


ات:ولم کننن منو کجا میبرییی .
دیدگاه ها (۲۲)

سلام بچه ها ببخشید که نبودم این چند وقت الان اومدم که پیستون...

سلام بچه ها من خوده ادمین نیستم من یکی از نزدیکترین دوست های...

آدمین داره از درد میمیرهسرما خوردممم

پارت ۴۰ آبنبات با طمع لباتدکتر: لبخنددکتر: خیلی شوهرت و حرص ...

𝚙𝚊𝚛𝚝12اسلاید دوم ات اسلاید سوم لباس های ات برای پروازاسلاید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط