گهگاهی که دلم میگیرد با خودم میگویم به کجا باید رفت به ک

گهگاهی که دلم میگیرد با خودم میگویم به کجا باید رفت، به که باید پیوست، به که باید دل بست، به دیاری که پر از دیوار است، به امینی که امانت خوار است، یا به افسانه ی دوست؟ ... گریه ام میگیرد...!!
دیدگاه ها (۱)

براے دل خودم مے نویسم. براے دلتنگے هایم براے دغدغہ هاے خودم ...

ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﺗﻨﻬﺎ ﭘﺸﺖ ﻣﯿﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎﯾﻢ ...

.........................

خخخخخ گارسون کجاست اشتب شده

منم و دفتر شعری که پر از اسرار استشرح دلتنگی و دیوانگی ام بس...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط