نمی دانم چه مرگش شده

نمی دانم چه مرگش شده!
این روزها،
هی میلرزد
وقتی صبح
با صدایی بیدار می شوم و
میدوم سمت پنجره
زنِ همسایه کیف شوهرش را گرفته و مَرد،
پاشنه ی کفشش را بالا میکشد...
کیف و آغوش را با هم میدهد
بی انصاف میلرزد
میلرزد!

وقتی ظهر
میروم برایِ خودم سیگار بگیرم
و کنج غربتِ پارک دودش کنم
زن، شامی اش را لقمه میکند و مرد
برایش نوشابه باز میکند...
خنده هایشان کفترها را میپراند
بی انصاف میلرزد
میلرزد!

وقتی شب
خودم را به رخوت کاناپه تکیه میدهم
هی کانال عوض میکنم
هی زن نگاهش در نگاهِ مرد گره می خورد و
هی مرد گره را کور میکند و
هی کارگردانِ لعنتی کات نمیدهد
بی انصاف میلرزد
میلرزد!

تنها که باشی
دلت حتی
از دیدن یک " جفت " کفش هم،
میلرزد!


دیدگاه ها (۶)

مثلاوقت هایی که کارِ واجبی دارمو با عجله صدایت می زنم"جانم "...

ایشون دارن میرن خرید... ایجاد هرگونه مزاحمت اعم از گازگرفتگی...

مادربزرگم همیشه می‌گفت دوست داشتن مثل دیدن است،مثل شنیدن ،مث...

ڪورے یعقوب یا رسوایے بانوے مصر؟اولے...

صحنه,پارت یازدهم

صحنه پارت دهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط