کاش به دنیا نمیومدم
پارت 10
*هنوز ب هوش نیومده
+عه خب یکمم صبر می کنیم
فلش بک ب یکم بعد🗿
ویو الینا
چشمامو باز کردم هنوز تو بیمارستان بودم دیدم هارلی و اون دوتا پسر عین ازرائیل وایستادن بالا سرم
با حالت خواب آلود و صدای آروم گفتم
-چیشده
+پاشو باید بریم خونه
-خونه؟
-اگه منظورت خونه بابامه من پامو اونجا نمیزارم
+خونه بابات نه خونه دوستت
-هارلی؟
+اوهوم
-نمی و سر بار بشم
1نه بابا این چه حرفیه
-آخه اونجوری مجبوری غذارو دو برابر بخری منم فعلا پول ندارم بدهکار میشم بهت
1کی از تو پول خواست
*خب در این باره باید بگم نگران پول و پوشاک و غذا و کلا چیزایی که نیاز دارید نباشید
-چرا
*خب وقتی تو بیهوش بودی ی سری اتفاقات عجیب افتاد پدرت می خواست سرپرستی تو داشته باشه ولی پلیس قبول نکرد و قبول کرد با دوستت زندگی کنی منم یکم دلم برات سوخت زندگیت جهنمه ب خاطر همین ی خونه تو گانگنام رو ب نام تو و دوستت می کنم تا دوتایی اونجا زندگی کنید
+البته منم تعجب کردم واقعا مونده بودم این یونگیه ک اینقد مهربون شده
-ممنون ولی گفتی پدرم اینجا بود؟
-برای چی
+با گریه اومد ببینتت و ب خاطر سر و صدایی ک کرد حراست گرفتتش و این ماجرا ها اتفاق افتاد و بعدش ک اومد بالا سرت تو خواب بودی و نتونستی ببینیش
-همون بهتر ک ندیدمش
*نمی خوام دخالت کنم ولی اون پدرته شاید نشون بده ازت متنفره ولی در واقع دوست داره
-اه بی خیال من کی میتونم برم
*سِرُمِت تموم شده الان می تونی بری
-عا خب باشه
1بزا اینجا رو جمع و جور کنم
سوار ماشین تهیونگ شدیم و ما رو رسوند ب عمارتی ک می گفت و هر چهارتامون پیاده شدیم که یونگی گفت
*من چند تا لباس سفارش کردم ک براتون آماده کنن الینا تو هم از صبح با یونی فرم هستی اون دیگه ب حد کافی کثیف شده گفتم برات حاضر کنن کیفتم ک تو انبار چایونگ بود رو گفتم بیارن هرچی هم از اتاقت لازم داری بنویس با جای دقیقش عکسشو برام بفرست بدم بچه ها شب از پنجره برن بیارن
-😐😐😐😐😐😐اوکی باشه ولی شمارتو ندارم
*می تونی از گروه مدرسه برداری
*من یکی از مدیرای گروهم
-مگه مدیر نباید ناظم و مدیر و اینجور چیزای مدرسه باشن
*چرا ولی همه ب خاطر پول هر کاری میکنن فقط یکم رشوه دادیم و مدیر خام شد و الان هر کاری بگیم میکنه
1عاااااا این دیگه ته قلدریه
+حالا تو کجاشو دیدی
1خب ب هر حال ممنون فعلا
-خداحافط
+*خداحافظ
ویو یونگی
سوار ماشین شدیم
*تهیونگا
+جانم
*احساس میکنم عاشق دختره شدم
+الینا؟
*نه دوستش هارلی
+اهههه حداقل الینا بود ی چیزی اون دوستش که خیلی لِوِل پایین
ادامه دارد.....
شرایط 25 تا لایک و کامنت 🤍🖤🤍🖤🤍🖤
*هنوز ب هوش نیومده
+عه خب یکمم صبر می کنیم
فلش بک ب یکم بعد🗿
ویو الینا
چشمامو باز کردم هنوز تو بیمارستان بودم دیدم هارلی و اون دوتا پسر عین ازرائیل وایستادن بالا سرم
با حالت خواب آلود و صدای آروم گفتم
-چیشده
+پاشو باید بریم خونه
-خونه؟
-اگه منظورت خونه بابامه من پامو اونجا نمیزارم
+خونه بابات نه خونه دوستت
-هارلی؟
+اوهوم
-نمی و سر بار بشم
1نه بابا این چه حرفیه
-آخه اونجوری مجبوری غذارو دو برابر بخری منم فعلا پول ندارم بدهکار میشم بهت
1کی از تو پول خواست
*خب در این باره باید بگم نگران پول و پوشاک و غذا و کلا چیزایی که نیاز دارید نباشید
-چرا
*خب وقتی تو بیهوش بودی ی سری اتفاقات عجیب افتاد پدرت می خواست سرپرستی تو داشته باشه ولی پلیس قبول نکرد و قبول کرد با دوستت زندگی کنی منم یکم دلم برات سوخت زندگیت جهنمه ب خاطر همین ی خونه تو گانگنام رو ب نام تو و دوستت می کنم تا دوتایی اونجا زندگی کنید
+البته منم تعجب کردم واقعا مونده بودم این یونگیه ک اینقد مهربون شده
-ممنون ولی گفتی پدرم اینجا بود؟
-برای چی
+با گریه اومد ببینتت و ب خاطر سر و صدایی ک کرد حراست گرفتتش و این ماجرا ها اتفاق افتاد و بعدش ک اومد بالا سرت تو خواب بودی و نتونستی ببینیش
-همون بهتر ک ندیدمش
*نمی خوام دخالت کنم ولی اون پدرته شاید نشون بده ازت متنفره ولی در واقع دوست داره
-اه بی خیال من کی میتونم برم
*سِرُمِت تموم شده الان می تونی بری
-عا خب باشه
1بزا اینجا رو جمع و جور کنم
سوار ماشین تهیونگ شدیم و ما رو رسوند ب عمارتی ک می گفت و هر چهارتامون پیاده شدیم که یونگی گفت
*من چند تا لباس سفارش کردم ک براتون آماده کنن الینا تو هم از صبح با یونی فرم هستی اون دیگه ب حد کافی کثیف شده گفتم برات حاضر کنن کیفتم ک تو انبار چایونگ بود رو گفتم بیارن هرچی هم از اتاقت لازم داری بنویس با جای دقیقش عکسشو برام بفرست بدم بچه ها شب از پنجره برن بیارن
-😐😐😐😐😐😐اوکی باشه ولی شمارتو ندارم
*می تونی از گروه مدرسه برداری
*من یکی از مدیرای گروهم
-مگه مدیر نباید ناظم و مدیر و اینجور چیزای مدرسه باشن
*چرا ولی همه ب خاطر پول هر کاری میکنن فقط یکم رشوه دادیم و مدیر خام شد و الان هر کاری بگیم میکنه
1عاااااا این دیگه ته قلدریه
+حالا تو کجاشو دیدی
1خب ب هر حال ممنون فعلا
-خداحافط
+*خداحافظ
ویو یونگی
سوار ماشین شدیم
*تهیونگا
+جانم
*احساس میکنم عاشق دختره شدم
+الینا؟
*نه دوستش هارلی
+اهههه حداقل الینا بود ی چیزی اون دوستش که خیلی لِوِل پایین
ادامه دارد.....
شرایط 25 تا لایک و کامنت 🤍🖤🤍🖤🤍🖤
۱۴.۸k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.