سپرده ام خیالت را به گل های خانه من که نیستم و مهم نیست

سپرده ام خیالت را به گل های خانه. من که نیستم و مهم نیست دیگر. که کسی نباشد آبشان بدهد. نمی دانی خیالت با این کویر، چه ها که نمی کند. مثل نیلوفر می پیچد به دیوار خلوت نگاهم. مثل باران می چکد روی سکوت گاه و بی گاهم. می برد آنجا که دست خدا می رسد فقط. آرزوی من. این دست های کوتاه، این آرزوهای محال، خواب خیال تو را می بینند هر شب. وقتی تو آن سر دنیای نرسیدن ها تنهایی ات را در فنجانی چای سرد شده ات، زمزمه می کنی. یک نفر فرسنگ ها دورتر، نفسش را با ضربان پلک هایت تنظیم می کند. می مانی یا می روی؟ آی عشق، تکلیف این شکوفه ها را روشن کن. نمی دانند تقویم روی دیوار را باور کنند یا نگاه گرم تو را؟
#رادیوهفت
دیدگاه ها (۱)

بر ما گذشت نیک و بد اما تو روزگار ... !فکری به حال خویش کن؛ا...

خواب در عهدِ تو در چشمِ من آید هیهات!عاشقی کارِ سری نیست که ...

تو خوب می دانستی که طعم تنهایی چقدر تلخ است. می دانستی رنگ چ...

نه فقط من، این گلدان کوچک هم بهانه ات را می گیرد. این را برگ...

خیال داشتنتمثل یک شب آرام و رویایی استکه ستاره ها در آن می ر...

درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط