ویو (ا.ت)
ویو (ا.ت)
خیلی ترسیدم که نکنه جیمین بخواد به فاکم بده ولی امشب تصمیم گرفتم نگم چون ۲ روز دیگه تولد جیمین هست اون موقع میگم شاید خوشحال بشه لباسو پوشیدم(عسکش میزارم) رفتم تو اتاق جیمین تا منو دید انگار خیلی داغ شد بهم علامت داد که برم روی پاش بشینم آروم رفتم رو پاش نشستم خودشو بهم میمالید یهو محکم لباشو کوبید به لبم همین جور که مک میزد سینه هام هم چنگ میزد منو خوابوند رو تخت خواست شلوارشو در بیاره که گفتم
ا.ت:ددی بزار امشب فقط برای بوسو بغل باشه
جیمین:اههه بیب آخه...
ا.ت:آخه نداریم ددی باشه (کیوت)
جیمین: اههه تو با من چیکار میکنی دختر
خندیدم خیلی آروم لبامو گزاشتم رو لباش همین جور که مک میزدیم بعد از چند دقیقه (خسته نباشی)
از هم جدا شدیم دیگه داشتم عاشقش میشدم مثل قبل شده بود پایان فصل ۱ منو حتما فالو کنیدااا
خیلی ترسیدم که نکنه جیمین بخواد به فاکم بده ولی امشب تصمیم گرفتم نگم چون ۲ روز دیگه تولد جیمین هست اون موقع میگم شاید خوشحال بشه لباسو پوشیدم(عسکش میزارم) رفتم تو اتاق جیمین تا منو دید انگار خیلی داغ شد بهم علامت داد که برم روی پاش بشینم آروم رفتم رو پاش نشستم خودشو بهم میمالید یهو محکم لباشو کوبید به لبم همین جور که مک میزد سینه هام هم چنگ میزد منو خوابوند رو تخت خواست شلوارشو در بیاره که گفتم
ا.ت:ددی بزار امشب فقط برای بوسو بغل باشه
جیمین:اههه بیب آخه...
ا.ت:آخه نداریم ددی باشه (کیوت)
جیمین: اههه تو با من چیکار میکنی دختر
خندیدم خیلی آروم لبامو گزاشتم رو لباش همین جور که مک میزدیم بعد از چند دقیقه (خسته نباشی)
از هم جدا شدیم دیگه داشتم عاشقش میشدم مثل قبل شده بود پایان فصل ۱ منو حتما فالو کنیدااا
۳.۶k
۱۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.