گرگ و میش پارت14
گرگ و میش پارت14
+درسته همون سالن ورزش بود
وارد سالن شدم که صدای مامانم رو شنیدم به طرف صدا رفتم بعد از چند دقیقه به یه کمد رسیدم که صدا ازش می امد در کمدو باز کردم اما با چیزی دیدم خشکم زد
رادیو؟ اخه من گول یه رادیو قدیمی خورم که صدایی از پشت سرم شنیدم برگشتم همون پسره بود
: به خونتون یه سری زدم تو که ناراحت نشدی؟ شدی
+دهنتو ببند
که دیدم پرتم کرد کمرم یه شیشه های توی سالن خورد که دوباره به سمتم امد و دوباره پرتم کرد اینبار هم به شیشه خوردم همه جام پر از خون شده بودم دوباره به طرفم امد و گازم گرفت که در باز شد و جیمین اونو هول داد و اونو به طرف پنجره پرت کرد
نامجون امدو سریع با یه پارچه جلوی خون ریزی رو گرفت همه داشتن با اون میجنگیدند که گرفتنش و اتشش زدن فکر کنم این تنها راه کشتن اوناست جیمین با یه حالت نگرانی به سمتم امد
نامی:جیمین تو باید سم رو از خونش بیرون بیاری، وگرنه اونم مثل ما میشه
+دیدم جیمین سریع به سمتم امد دقیقا همون جارو گاز گرفت و شروع به مکیدن خونم کرد به قدری درد داشت که بیهوش شدم وقتی به هوش امدم دیدم توی بیمارستان اوردنم و مامانم بالا سرمه که جیمین رو دیدم که روی صندلی بغلی خودشو به خواب زده بود
+مامان تشنمه میشه برام اب بگیری
مامان ات:باشه عزیزم
#اسمات#فیک#سناریو
+درسته همون سالن ورزش بود
وارد سالن شدم که صدای مامانم رو شنیدم به طرف صدا رفتم بعد از چند دقیقه به یه کمد رسیدم که صدا ازش می امد در کمدو باز کردم اما با چیزی دیدم خشکم زد
رادیو؟ اخه من گول یه رادیو قدیمی خورم که صدایی از پشت سرم شنیدم برگشتم همون پسره بود
: به خونتون یه سری زدم تو که ناراحت نشدی؟ شدی
+دهنتو ببند
که دیدم پرتم کرد کمرم یه شیشه های توی سالن خورد که دوباره به سمتم امد و دوباره پرتم کرد اینبار هم به شیشه خوردم همه جام پر از خون شده بودم دوباره به طرفم امد و گازم گرفت که در باز شد و جیمین اونو هول داد و اونو به طرف پنجره پرت کرد
نامجون امدو سریع با یه پارچه جلوی خون ریزی رو گرفت همه داشتن با اون میجنگیدند که گرفتنش و اتشش زدن فکر کنم این تنها راه کشتن اوناست جیمین با یه حالت نگرانی به سمتم امد
نامی:جیمین تو باید سم رو از خونش بیرون بیاری، وگرنه اونم مثل ما میشه
+دیدم جیمین سریع به سمتم امد دقیقا همون جارو گاز گرفت و شروع به مکیدن خونم کرد به قدری درد داشت که بیهوش شدم وقتی به هوش امدم دیدم توی بیمارستان اوردنم و مامانم بالا سرمه که جیمین رو دیدم که روی صندلی بغلی خودشو به خواب زده بود
+مامان تشنمه میشه برام اب بگیری
مامان ات:باشه عزیزم
#اسمات#فیک#سناریو
۵.۹k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.