چندپارتی
#چندپارتی
#درخواستی
#چان
P2
_ ا.ت.....عزیزم.....
به سمت پذیرایی حرکت کرد که با دیدن تویی که تو کیوت ترین حالت ممکنت خوابیده بودی لبخند بزرگی روی لبهاش ایجاد شد.
به سمتت اومد و بالای سرت،روی مبل نشست.
دستش رو به سمت سرت آورد تا موهات رو نوازش بکنه که به محض دیدن دمای بدنت لبخندش جاش رو به نگرانی داد.
_ا.ت!*شمرده ولی بلند*
با حس صدا کردن اسمت توسط شخصی از خوابت یا بهتر بگم کابوسی که داشتی میدیدی بیدار شدی ولی روی مبل یا تختت نبودی و.....انگار داشتی حرکت میکردی. هنوز درک درستی از دنیای اطرافت نداشتی که با فرود اومدنت روی یک جای نرم به خودت اومدی.
_دوروز بالای سرت نباشم ببین چه بلاها که سر خودت نمیاری.
و به طبقه پایین رفت تا چیزی رو بیاره.
من خوبم لازم نی.....
_داری تو تب میسوزی بعد میگی چیزیم نیست
پارچه رو بالا آورد و خواست که روی پیشونیت قرارش بده که پسش زدی
چان.....سرما میخوری خودم انجامش.....
در صدم ثانیه دستهات رو روی تخت اسیر کرد و لبهات رو کوتاه اما عمیق بوسید.
_دیدی سرما نخوردم حالا بزار کارم رو انجام بدم
.
.
.
.
نمایی از نصفه شب
چان کنارت روی تخت نشسته بود که یهو بلند شدی
+ من..گربه بستهنی بغهه
چند دقیقه بعد
+ چان*با جدیت تمام*
_ چیشده؟..چیزی میخوای؟
+ زنگ بزن شرک بگو بهش فردا بریم دوچرخه سواری
چان؟ چان موجود نمیباشد بچم از خنده جر خورد
#درخواستی
#چان
P2
_ ا.ت.....عزیزم.....
به سمت پذیرایی حرکت کرد که با دیدن تویی که تو کیوت ترین حالت ممکنت خوابیده بودی لبخند بزرگی روی لبهاش ایجاد شد.
به سمتت اومد و بالای سرت،روی مبل نشست.
دستش رو به سمت سرت آورد تا موهات رو نوازش بکنه که به محض دیدن دمای بدنت لبخندش جاش رو به نگرانی داد.
_ا.ت!*شمرده ولی بلند*
با حس صدا کردن اسمت توسط شخصی از خوابت یا بهتر بگم کابوسی که داشتی میدیدی بیدار شدی ولی روی مبل یا تختت نبودی و.....انگار داشتی حرکت میکردی. هنوز درک درستی از دنیای اطرافت نداشتی که با فرود اومدنت روی یک جای نرم به خودت اومدی.
_دوروز بالای سرت نباشم ببین چه بلاها که سر خودت نمیاری.
و به طبقه پایین رفت تا چیزی رو بیاره.
من خوبم لازم نی.....
_داری تو تب میسوزی بعد میگی چیزیم نیست
پارچه رو بالا آورد و خواست که روی پیشونیت قرارش بده که پسش زدی
چان.....سرما میخوری خودم انجامش.....
در صدم ثانیه دستهات رو روی تخت اسیر کرد و لبهات رو کوتاه اما عمیق بوسید.
_دیدی سرما نخوردم حالا بزار کارم رو انجام بدم
.
.
.
.
نمایی از نصفه شب
چان کنارت روی تخت نشسته بود که یهو بلند شدی
+ من..گربه بستهنی بغهه
چند دقیقه بعد
+ چان*با جدیت تمام*
_ چیشده؟..چیزی میخوای؟
+ زنگ بزن شرک بگو بهش فردا بریم دوچرخه سواری
چان؟ چان موجود نمیباشد بچم از خنده جر خورد
۱۳.۳k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.