پارت26فصل2
پارت26فصل2
شب
با اصرارای زیاد یونی رفتیم پارک
یونی هم داشت بازی میکرد ماهم داشتیم باهم حرف میزدیم که یکدفعه حواسم پرت شد نفهمیدم یونی کجا رفت
ا.ت: تو یونی ندیدی کجا رفت
کوک: اینجاست دیگه اِ یونی کجا رفت
ا.ت: یونی
کوک: یونی
بلند شدیم رفتیم دنبالش بلاخره دیدم روی یه نیمکت نشسته اروم هیچی نمیگه رفتم بغلش کردم
ا.ت: دخترم کجا رفته بودی
یونی:رفته بودم یه دوری بزنم
ا.ت:یونی چرا بدون اجازه ما جایی میری اخه
دلم هزار راه رفت
یونی: مامان من اینجام خوبم راستی یه زن اومد گفت من دوست مامانتم این نامه رو بده به مامانت
ا.ت: بده ببینم
کوک: شما اینجایین اخه یونی کجا بودی
یونی: ببخشید که نگرانتون کرده
نامه رو باز کردم
نامه👇👇
{سلام دوست قدیمی اخرین باری که دیدمت ۹سال نمیدونم ۱۰سالی میشه خیلی دلم برات تنگ شده از اخرین باری که دیدمت بعد رفتم خارج
دیگه برنگشتم ولی الان برگشتم این دفعه با مهربونی نه با نفرت اومدم قبلا دوست الان دشمن
کسی که خیلی دوسش داشتم رو ازم گرفتی بعد که اومدم کره فکر میکردم جدا شدید فهمیدم بچه هم دارید چه مسخره ولی بهتره برای من
من راحت میتونم عذابت بدم با اون بچه وقتی
اون بچه کشتم انداختم سطل زباله نوبت تو میشه اونموقع تنها کسی که میمونه جونگکوکه
که اونم انتخاب دیگه با خودش سطل زباله یا عشق خب دیگه حرفی ندارم چرا یه چیز دیگه
الان با خودت فکر نکن که من هیچ کاری نمیکنم این فقط یه تهدید الکی من یه کار کوچیک رو شروع کردم اونی که به کل مدرسه بچت گفت کی مافیاست من بودم اونی که با ماشین زد به بچت من بودم
هههههه
جینا}
بعد از خوندن نامه چشمام پراز اشک شد
کوک: چی میخونی این چیه
یونی: بابا یه زنه اومد گفت این نامه رو بگیر من دوست مامانتم ماله مامانته
کوک: چی بده ببینم
#کوک
#فیک
#سناریو
شب
با اصرارای زیاد یونی رفتیم پارک
یونی هم داشت بازی میکرد ماهم داشتیم باهم حرف میزدیم که یکدفعه حواسم پرت شد نفهمیدم یونی کجا رفت
ا.ت: تو یونی ندیدی کجا رفت
کوک: اینجاست دیگه اِ یونی کجا رفت
ا.ت: یونی
کوک: یونی
بلند شدیم رفتیم دنبالش بلاخره دیدم روی یه نیمکت نشسته اروم هیچی نمیگه رفتم بغلش کردم
ا.ت: دخترم کجا رفته بودی
یونی:رفته بودم یه دوری بزنم
ا.ت:یونی چرا بدون اجازه ما جایی میری اخه
دلم هزار راه رفت
یونی: مامان من اینجام خوبم راستی یه زن اومد گفت من دوست مامانتم این نامه رو بده به مامانت
ا.ت: بده ببینم
کوک: شما اینجایین اخه یونی کجا بودی
یونی: ببخشید که نگرانتون کرده
نامه رو باز کردم
نامه👇👇
{سلام دوست قدیمی اخرین باری که دیدمت ۹سال نمیدونم ۱۰سالی میشه خیلی دلم برات تنگ شده از اخرین باری که دیدمت بعد رفتم خارج
دیگه برنگشتم ولی الان برگشتم این دفعه با مهربونی نه با نفرت اومدم قبلا دوست الان دشمن
کسی که خیلی دوسش داشتم رو ازم گرفتی بعد که اومدم کره فکر میکردم جدا شدید فهمیدم بچه هم دارید چه مسخره ولی بهتره برای من
من راحت میتونم عذابت بدم با اون بچه وقتی
اون بچه کشتم انداختم سطل زباله نوبت تو میشه اونموقع تنها کسی که میمونه جونگکوکه
که اونم انتخاب دیگه با خودش سطل زباله یا عشق خب دیگه حرفی ندارم چرا یه چیز دیگه
الان با خودت فکر نکن که من هیچ کاری نمیکنم این فقط یه تهدید الکی من یه کار کوچیک رو شروع کردم اونی که به کل مدرسه بچت گفت کی مافیاست من بودم اونی که با ماشین زد به بچت من بودم
هههههه
جینا}
بعد از خوندن نامه چشمام پراز اشک شد
کوک: چی میخونی این چیه
یونی: بابا یه زنه اومد گفت این نامه رو بگیر من دوست مامانتم ماله مامانته
کوک: چی بده ببینم
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۸.۶k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.