پارت 4:friend or love
پارت 4:friend or love
ویو ا.ت
ا.ت _ خیلی گرم و صمیمی برخورد کرد. بهم گفت برم خونش و اعضا منتظرم هستن . استرس داشتم. داشتم پوست دست و با تاخونم میکندم . لبم و میجویدم . یکدفعه تهیونگ دستم و گرفت تو دستش. کل بدنم گرم شد . داشتم از خوشحالی بال در می اوردم. برگشتم سمتش که دیدم داره با مهربونی نگاهم میکنه . فکرشم نمیکردم روزی بایسم و از نزدیک ببینم .
.....................................................
ویو تهیونگ
تهیونگ _ ا.ت خیلی استرس داشت. چشماش و بسته بود و پوست لبش و میجوید و دستش و با ناخوناش میکند . دستش و گرفتم تو دستم و زل زدم بهش. چشماش و باز کرد ولی برنگشت سمت من . بعد از چند ثانیه برگشت سمت من و به چشمام زل زد. دختر زیبایی بود . پوست سفیدی داشت بینی کوچیکی داشت لبهای خوش حالتی داشت ،چشماش خاکستری بود .
ته : چرا استرس داری ؟
ا.ت : خب .... باورش سخته که تو رو دیدم و قراره اعضا رو هم ببینم . میترسم خواب باشم .
تهیونگ _ وقتی این و گفت یه لبخند زدم . دستش و که توی دستم بود رو محکم فشار دادم .
ا.ت : آی . ترو خدا کمتر فشار بده ( فارسی)
ته : چی؟
ا.ت : هیچی .
ته : خب حالا متوجه شدی که خواب نیستی؟
ا.ت: آره . بدجوری هم متوجه شدم .
تهیونگ _ دستم گذاشتم رو سرش و موهاش و به هم ریختم .
ته : آفرین دختر خوب .
ا.ت : میشه حالا که مطمئن شدم خواب نیستم یه سلفی بگیریم ؟ لطفاً.
ته : باشه .
تهیونگ _ ا.ت با خوشحالی گوشیش و از تو جیبش در اورد .ژست گرفتم تا عکسش و بگیره . عکسش و با خوشحالی گرفت و عکسم و بوس کرد . خیلی تعجب کردم.
ا.ت : میشه این عکس و بفرستم برای دوستم ؟
ته : اگه میخوای بفرست .
ا.ت : آخجون . خیلی ممنون.
........................................................
ویو ا.ت
ا.ت _ وقتی که سلفی گرفتیم ناخودآگاه عکسش و بوسیدم . داشتم از خجالت آب میشدم ولی خواستم حواسش و از این اتفاق پرت کنم پس ازش خواستم اجازه بده عکس و بفرستم برای دوستم . اونم اجازه داد و من عکس و فرستادم برای دوستم که آرمی عه .
ادامه پارت بعد .................
ویو ا.ت
ا.ت _ خیلی گرم و صمیمی برخورد کرد. بهم گفت برم خونش و اعضا منتظرم هستن . استرس داشتم. داشتم پوست دست و با تاخونم میکندم . لبم و میجویدم . یکدفعه تهیونگ دستم و گرفت تو دستش. کل بدنم گرم شد . داشتم از خوشحالی بال در می اوردم. برگشتم سمتش که دیدم داره با مهربونی نگاهم میکنه . فکرشم نمیکردم روزی بایسم و از نزدیک ببینم .
.....................................................
ویو تهیونگ
تهیونگ _ ا.ت خیلی استرس داشت. چشماش و بسته بود و پوست لبش و میجوید و دستش و با ناخوناش میکند . دستش و گرفتم تو دستم و زل زدم بهش. چشماش و باز کرد ولی برنگشت سمت من . بعد از چند ثانیه برگشت سمت من و به چشمام زل زد. دختر زیبایی بود . پوست سفیدی داشت بینی کوچیکی داشت لبهای خوش حالتی داشت ،چشماش خاکستری بود .
ته : چرا استرس داری ؟
ا.ت : خب .... باورش سخته که تو رو دیدم و قراره اعضا رو هم ببینم . میترسم خواب باشم .
تهیونگ _ وقتی این و گفت یه لبخند زدم . دستش و که توی دستم بود رو محکم فشار دادم .
ا.ت : آی . ترو خدا کمتر فشار بده ( فارسی)
ته : چی؟
ا.ت : هیچی .
ته : خب حالا متوجه شدی که خواب نیستی؟
ا.ت: آره . بدجوری هم متوجه شدم .
تهیونگ _ دستم گذاشتم رو سرش و موهاش و به هم ریختم .
ته : آفرین دختر خوب .
ا.ت : میشه حالا که مطمئن شدم خواب نیستم یه سلفی بگیریم ؟ لطفاً.
ته : باشه .
تهیونگ _ ا.ت با خوشحالی گوشیش و از تو جیبش در اورد .ژست گرفتم تا عکسش و بگیره . عکسش و با خوشحالی گرفت و عکسم و بوس کرد . خیلی تعجب کردم.
ا.ت : میشه این عکس و بفرستم برای دوستم ؟
ته : اگه میخوای بفرست .
ا.ت : آخجون . خیلی ممنون.
........................................................
ویو ا.ت
ا.ت _ وقتی که سلفی گرفتیم ناخودآگاه عکسش و بوسیدم . داشتم از خجالت آب میشدم ولی خواستم حواسش و از این اتفاق پرت کنم پس ازش خواستم اجازه بده عکس و بفرستم برای دوستم . اونم اجازه داد و من عکس و فرستادم برای دوستم که آرمی عه .
ادامه پارت بعد .................
۲.۵k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.