پارت 11
پارت 11
ات: مرسی توهم جذابی
تهیونگ: ممنون.... میشه... امشب... پیشم بخوابی
ات: باشه😊
تهیونگ: ات میخواستم بگم میشه این یک ماه یونا نیست باهم بریم بگردیم میخوام استراحت کنم
ات: باشه حتمن میریم
پرش زمانی صبح
ات پاشده بود تهیونگ محکم بغلش کرده بود
ات بزور از تهیونگ جدا شد رفت کارایه لازمو انجام داد و رفت پایین صبحانه درست کردن
بعد 10 دقیقه تهیونگ اومد پایین داشت صبحانه میخورد که
تهیونگ: میشه ات باهم بریم بیرون هرجایی که تو بگی
ات: باشه پس من میرم اماده شم (عکس لباسو میزارم)
تهیونگ: اوهوم
ویو ات
رفتم یه لباس پوشیدم اماده شدم رفتم پایین دیدم تهیونگ نشسته رویه کاناپه داره با گوشیش ور میره
ویو تهیونگ
دیدم ات اومد خیلی خشگل شده بود راستش وقتی پیششم خیلی خووبی دارم ازون یونا بهتره مهربون هس
رفتیم سوار ماشین شدیم تویه ماشین سوکوت بود من شکستمش
تهیونگ: ات میخوای کجا بری
ات: اممم اول بریم جنگل و بعد بریم شهربازی و بعد بریم خرید و بعد بریم بالایه اون تپه اونجا وقتی شب میشه خیلی خشگل میشه
تهیونگ: تو اینهمه سرگرمی داری باشه میریم اول میریم جنگل (عکسشونو میزارم)
خلاصه اول رفتن جنگل یه 25 دقیقه اونجا بودن و بعد رفتن شهربازی کلی بازی کردن گشنشون بود رفتن غذا خوردن و بعد رفتن خرید کلی چیز گرفتن و ساعت 9شب رفتن بالایه تپه
بالایه تپه سرد بود بخاطر همین تهیونگ اتیش کرد و یه پتو به ات داد سردش نشه نشسته بودن داشتن تنقلات میخردن
ات: من وقتی خودم میومدم اینجا خیلی حس خوبی داشتم حس ازادی شبا کله شهر اینجا معلوم میشه
تهیونگ: اره حس خوبی میده ات مرسی برایه امروز باهام اومدی بیرون
ات: خاهش میکنم منم حصلم سر رفته بود
تهیونگ: ات یه سوال بپرسم
ات: اره
تهیونگ: اونموقع ها میگفتی یکی بهت داره خیانت میکنه و بهت خیلی نزدیکه میشه بهم بگی اون کیه
ات: اون یونا هس داره باهات بازی میکنه اون فقط بخاطر پول باهات ازدواج کرد یه لار شنیدم داشت با یه شخصی حرف میزد که میگفت صبر کن میبینی بعدش کله پولایه تهیونگ برایه خودمون میشه و بعد باهام فرار میکنیم. من نمیخواستم بهت بگم ولی الان بهت گفتم الان حذفامو باوذ نمیکنی ولی اینا همشون راسته
تهیونگ: راستش من به یونا شک کردم زیاد بهش حس ندارم من یه نفر دیگ رو دوست دارم اون بینیزره اون با تمامه دخترا فرق داره
ات: اون کیه
تهیونگ: اون.... اون.... تویی
ات: داری جدی میگی
تهیونگ: کاملن دارم جدی میگم من تورو دوست دارم عاشقتم
ات: خب راستش.... منم همینطور (کلیلیلیلیللیللی)
تهیونگ: یعنی توهم منو دوست داری
ات: اره
لایک کامنت 🔪🔪🔪🔪
#فیک_تهیونگ
ات: مرسی توهم جذابی
تهیونگ: ممنون.... میشه... امشب... پیشم بخوابی
ات: باشه😊
تهیونگ: ات میخواستم بگم میشه این یک ماه یونا نیست باهم بریم بگردیم میخوام استراحت کنم
ات: باشه حتمن میریم
پرش زمانی صبح
ات پاشده بود تهیونگ محکم بغلش کرده بود
ات بزور از تهیونگ جدا شد رفت کارایه لازمو انجام داد و رفت پایین صبحانه درست کردن
بعد 10 دقیقه تهیونگ اومد پایین داشت صبحانه میخورد که
تهیونگ: میشه ات باهم بریم بیرون هرجایی که تو بگی
ات: باشه پس من میرم اماده شم (عکس لباسو میزارم)
تهیونگ: اوهوم
ویو ات
رفتم یه لباس پوشیدم اماده شدم رفتم پایین دیدم تهیونگ نشسته رویه کاناپه داره با گوشیش ور میره
ویو تهیونگ
دیدم ات اومد خیلی خشگل شده بود راستش وقتی پیششم خیلی خووبی دارم ازون یونا بهتره مهربون هس
رفتیم سوار ماشین شدیم تویه ماشین سوکوت بود من شکستمش
تهیونگ: ات میخوای کجا بری
ات: اممم اول بریم جنگل و بعد بریم شهربازی و بعد بریم خرید و بعد بریم بالایه اون تپه اونجا وقتی شب میشه خیلی خشگل میشه
تهیونگ: تو اینهمه سرگرمی داری باشه میریم اول میریم جنگل (عکسشونو میزارم)
خلاصه اول رفتن جنگل یه 25 دقیقه اونجا بودن و بعد رفتن شهربازی کلی بازی کردن گشنشون بود رفتن غذا خوردن و بعد رفتن خرید کلی چیز گرفتن و ساعت 9شب رفتن بالایه تپه
بالایه تپه سرد بود بخاطر همین تهیونگ اتیش کرد و یه پتو به ات داد سردش نشه نشسته بودن داشتن تنقلات میخردن
ات: من وقتی خودم میومدم اینجا خیلی حس خوبی داشتم حس ازادی شبا کله شهر اینجا معلوم میشه
تهیونگ: اره حس خوبی میده ات مرسی برایه امروز باهام اومدی بیرون
ات: خاهش میکنم منم حصلم سر رفته بود
تهیونگ: ات یه سوال بپرسم
ات: اره
تهیونگ: اونموقع ها میگفتی یکی بهت داره خیانت میکنه و بهت خیلی نزدیکه میشه بهم بگی اون کیه
ات: اون یونا هس داره باهات بازی میکنه اون فقط بخاطر پول باهات ازدواج کرد یه لار شنیدم داشت با یه شخصی حرف میزد که میگفت صبر کن میبینی بعدش کله پولایه تهیونگ برایه خودمون میشه و بعد باهام فرار میکنیم. من نمیخواستم بهت بگم ولی الان بهت گفتم الان حذفامو باوذ نمیکنی ولی اینا همشون راسته
تهیونگ: راستش من به یونا شک کردم زیاد بهش حس ندارم من یه نفر دیگ رو دوست دارم اون بینیزره اون با تمامه دخترا فرق داره
ات: اون کیه
تهیونگ: اون.... اون.... تویی
ات: داری جدی میگی
تهیونگ: کاملن دارم جدی میگم من تورو دوست دارم عاشقتم
ات: خب راستش.... منم همینطور (کلیلیلیلیللیللی)
تهیونگ: یعنی توهم منو دوست داری
ات: اره
لایک کامنت 🔪🔪🔪🔪
#فیک_تهیونگ
۱۴.۸k
۲۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.