پارت۱
پارت۱
وقتی خواهر ناتنیش بودی
درخواستی
ویو یوری
از خواب بلند شدم کارام و انجام دادم من دختر خونده این خانواده ام ولی مثل خانواده خودم دوسشون دارم و عاشقشونم ولی جونگکوک اصلا باهام خوب نیست خب بیخیالش آماده شدم که مامان صدام کرد و رفتم پایین
مادر:بچه ها من و پدرتون میخوایم بریم مسافرت و چندروزه قراره تنها بمونین
یوری:کی برمیگردین
پدرشون:ممکنه طول بکشه چون کارهای زیادی هم داریم
جونگکوک:اها باشه
مادر:مراقب خودتون باشید
یوری:چشم
و بعد هم پدر و مادرشون خداحافظی کردن و رفتن
یوری:خب منم دیگه برم
جونگکوک:کجا
یوری:با اجازتون سرکار
جونگکوک:اها شب خونه نیا
یوری:چرا
جونگکوک:خب کار دارم
یوری:برام مهم نیست خب خداحافظ
و از خونه زد بیرون سوار ماشینش شد و به سمت مدرسه حرکت کرد و وقتی رسید رفت و بعد وارد کلاس شد و بعد از درس دادن و زنگ خوردن رفت توی دفتر که دوست صمیمیش جی را اومد پیشش
یوری:سلام
جی را:چطوری
یوری:خوبم
جی را:چته چرا کلافه ای
یوری:نمیدونم اخه چرا جونگکوک با من نمیسازه
جی را:چرا چیزی شده
یوری:درسته خواهر خوندشم ولی یه ذره مهربونی و احترام بد نیست همش اذیتم میکنه ولی مامان و بابا فکر میکنن ما خیلی باهم خوبیم درحالی که اینجوری نیست اون همیشه کتکم میزنه و بهم زور میگه(گریه)
جی را:چی بگم اخه نمیدونم گریه نکن(بغلش کرد)
یوری:من ..من عاشقشم
جی را:چی
یوری:دوسش دارم حتی بیشتر از خودم
جی را:واقعا
یوری:اهوم رابطه ما غیرقانونی نمیشه چون از نظر بیولوژیک خواهر و برادر نیستیم
جی را:اره
و بعد یوری دوباره رفت سر کلاسش و بعد از انجام کارای مدرسه رفت و یکم خرید کرد برای خودش و بعدم هم رفت خونه
...........
وقتی خواهر ناتنیش بودی
درخواستی
ویو یوری
از خواب بلند شدم کارام و انجام دادم من دختر خونده این خانواده ام ولی مثل خانواده خودم دوسشون دارم و عاشقشونم ولی جونگکوک اصلا باهام خوب نیست خب بیخیالش آماده شدم که مامان صدام کرد و رفتم پایین
مادر:بچه ها من و پدرتون میخوایم بریم مسافرت و چندروزه قراره تنها بمونین
یوری:کی برمیگردین
پدرشون:ممکنه طول بکشه چون کارهای زیادی هم داریم
جونگکوک:اها باشه
مادر:مراقب خودتون باشید
یوری:چشم
و بعد هم پدر و مادرشون خداحافظی کردن و رفتن
یوری:خب منم دیگه برم
جونگکوک:کجا
یوری:با اجازتون سرکار
جونگکوک:اها شب خونه نیا
یوری:چرا
جونگکوک:خب کار دارم
یوری:برام مهم نیست خب خداحافظ
و از خونه زد بیرون سوار ماشینش شد و به سمت مدرسه حرکت کرد و وقتی رسید رفت و بعد وارد کلاس شد و بعد از درس دادن و زنگ خوردن رفت توی دفتر که دوست صمیمیش جی را اومد پیشش
یوری:سلام
جی را:چطوری
یوری:خوبم
جی را:چته چرا کلافه ای
یوری:نمیدونم اخه چرا جونگکوک با من نمیسازه
جی را:چرا چیزی شده
یوری:درسته خواهر خوندشم ولی یه ذره مهربونی و احترام بد نیست همش اذیتم میکنه ولی مامان و بابا فکر میکنن ما خیلی باهم خوبیم درحالی که اینجوری نیست اون همیشه کتکم میزنه و بهم زور میگه(گریه)
جی را:چی بگم اخه نمیدونم گریه نکن(بغلش کرد)
یوری:من ..من عاشقشم
جی را:چی
یوری:دوسش دارم حتی بیشتر از خودم
جی را:واقعا
یوری:اهوم رابطه ما غیرقانونی نمیشه چون از نظر بیولوژیک خواهر و برادر نیستیم
جی را:اره
و بعد یوری دوباره رفت سر کلاسش و بعد از انجام کارای مدرسه رفت و یکم خرید کرد برای خودش و بعدم هم رفت خونه
...........
۴۰۹
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.