یونگی به اجبار ازدواج کرده!اون دوتا بچه هم داره اما..
یونگی به اجبار ازدواج کرده!اون دوتا بچه هم داره اما..
[متاسفانه؛هرچــقدرتوقلـبشجـستوجـومیکنهعشقـیبرای
خانوادهاشپیدانمیکـنه]
★𝗠𝘂𝗹𝘁𝗶𝗽𝗮𝗿𝘁𝘆★
______________★____________
★𝘔𝘪𝘯;𝘠𝘰𝘰𝘯𝘨𝘪★
عصبی از سروصدای بچه ها داد زدم:
یونگی-یونگ،یانگ هی بشینیننننن
ولی فایده نداشت...ایگو من علاقه ایی ندارم به این زندگی
یونگ-بابا یانگ هی منو ژدددد
یانگ هی-حقته"زبون دراوردن
یونگی-برید تو اون اتاق هرکار میخواید بکنید
به اتاق ات هلشون دادم
ات خونه نبود پس بهترین فرصت بود
وقتی رفتن لبخند لثه ایی زدم
آخيش حالا با خیال راحت میخوابیدم
امروز ات نبود که مهدکودک و مدرسه اشون رو پیچوندن...
★فردا★
امروزم ات نیومد خونه...جلوی مهدکودک بچه ها داشتم مگس میپروندم که در مهدکودک باز شد و صدتا فنچ بیرون ریختن!
همه اومدن ولی خبری از یونگ نبود
الان باید بیشتر منتظر بمونم؟قطعا نه
خواستم سوار ماشین شم که یونگ بیرون اومد با پستونک تو دهنش اما صورتش کبود بود!
منتظر موندم بیاد پیشم
یونگی-هی کی صورتت و اینشکلی کرده؟
جوابی نداد اما چشماش پر از اشک بود
جلوش زانو زدم و چونه اش و گرفتم تو دستم تا بررسی کنم صورتش و...کی جرعت کرده دست رو پسر مین یونگی بلند کنه.
یونگی-یونگا..بگو ببینم
پستونک از دهنش افتاد و گریه کرد
یونگ-اونا منو ژدن
یونگی-غلط کردن
دلم خواست بغلش کنم اما نشد نتونستم...
#فیک #چندپارتی #مینیونگی #یونگی
#شوگا
[متاسفانه؛هرچــقدرتوقلـبشجـستوجـومیکنهعشقـیبرای
خانوادهاشپیدانمیکـنه]
★𝗠𝘂𝗹𝘁𝗶𝗽𝗮𝗿𝘁𝘆★
______________★____________
★𝘔𝘪𝘯;𝘠𝘰𝘰𝘯𝘨𝘪★
عصبی از سروصدای بچه ها داد زدم:
یونگی-یونگ،یانگ هی بشینیننننن
ولی فایده نداشت...ایگو من علاقه ایی ندارم به این زندگی
یونگ-بابا یانگ هی منو ژدددد
یانگ هی-حقته"زبون دراوردن
یونگی-برید تو اون اتاق هرکار میخواید بکنید
به اتاق ات هلشون دادم
ات خونه نبود پس بهترین فرصت بود
وقتی رفتن لبخند لثه ایی زدم
آخيش حالا با خیال راحت میخوابیدم
امروز ات نبود که مهدکودک و مدرسه اشون رو پیچوندن...
★فردا★
امروزم ات نیومد خونه...جلوی مهدکودک بچه ها داشتم مگس میپروندم که در مهدکودک باز شد و صدتا فنچ بیرون ریختن!
همه اومدن ولی خبری از یونگ نبود
الان باید بیشتر منتظر بمونم؟قطعا نه
خواستم سوار ماشین شم که یونگ بیرون اومد با پستونک تو دهنش اما صورتش کبود بود!
منتظر موندم بیاد پیشم
یونگی-هی کی صورتت و اینشکلی کرده؟
جوابی نداد اما چشماش پر از اشک بود
جلوش زانو زدم و چونه اش و گرفتم تو دستم تا بررسی کنم صورتش و...کی جرعت کرده دست رو پسر مین یونگی بلند کنه.
یونگی-یونگا..بگو ببینم
پستونک از دهنش افتاد و گریه کرد
یونگ-اونا منو ژدن
یونگی-غلط کردن
دلم خواست بغلش کنم اما نشد نتونستم...
#فیک #چندپارتی #مینیونگی #یونگی
#شوگا
۱۱.۴k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.