part (37) 🫂🖇🔮
part (37) 🫂🖇🔮
الانا بود که مدیر شرکت *** بیاد منتظر نشسته بودیم که اومدن
با کسی که دیدم سر جام خشک شدم
....
اون نامجون بود مگه شرکتشون اسمش(***)نبود پس اون اینجا چیکار میکنه؟؟
فلش بک به فرودگاه:/
ته:میخواستیم با لیا راه بیوفتیم که دیدن نامجون داره بدو بدو میاد
نامی:وای..وایساین*نفس نفس میزنه*
ته:چیشده داداش؟؟
نامی:تو نرو من میخوام برم
ته:ولی من کلی برنامه ریختم
نامی:حالا کنسلش کن من میرم پدر گفت
ته:هع پدر به من اعتماد نداره؟؟
نامی:چرا اینطوری میگی اون به تو بیشتر از چشماش اعتماد داره ولی الان صلاح دونسته که منو بفرسته
ته:یهویی؟؟
نامی:حالا شد دیگه تو ببخش
ته:اوکی.. لیا بیا بریم
نامی:ولی اون منشیه باید بیاد
ته:اون با تو هیچ جا نمیاد
نامی:اوکی خودم تنها میرم
لیا:ولی ته اگه نرم اخراج میشم
ته:اینطوری نمیشه ینی من نمیزارم
پایان فلش بک:/
یونا:سلام اقای کیم
کوک:اوووووو سلام داداش چطوری؟؟
نامی:سلام..سلام خوبم ممنون .. پس شمایین مدیر اینجا؟
کوک:عاره بهت که گفته بودم بابام مدیر جدید پیدا نکرد من اوندم
نامی:عاوو عاره راست میگی..تو چطوری یونا؟؟
یونا:منم خوبم شما خوبین؟؟هانا خوبه؟؟بالاخره ازدواج کردین؟؟
نامی:عاره ازدواج کردیم همین ماه پیش
یونا:حیف من نبودم عروسی بهترین دوستم
نامی:تقصیر خودت بود دیگه .. حالا ولش کن بیاین سراغ قرارداد
یونا:وایسا ببینم مگه اسم شرکتتون(***)نبود ؟؟
نامی:پدرم گفت اسمشو عوض کنیم منم قبول کردم
یونا:عاها
کوک:خب ببین...
(قرارداد بستن)
کوک:فقط باید ی نماینده بفرستم
نامی:اوکیه..من دیگه برم کارای دیگه ای هم دارم شما تصمیمتونو بگیرین به منم خبر بدین
کوک:اوکی خدافظ
نامجون رفت
کوک:به نظرت کیو بفرستم؟؟
یونا:اممممممم.....من میرم
کوک:و..ولی تو که
یونا:ولی نداره تو توی این مدت به من کمک کردی منم باید این کارتو جبران کنم حالا هرجوری که میخواد باشه
کوک:اوکی ولی منم باید باهات بیام تا چند تا کارو انجام بدمو برگردم
یونا:باشه چ بهتر
کوک به نامجون زنگ زد گفت که مشخص شد کی میاد
برای پسفردا بلیط داشتیم به کره
پرش زمانی فرودگاه:/
نامجون:/
منتظر کوک بودم که دیدم داره میاد
کوک:اوووو داداش چ زود اومدی
نامی:عاره شمام خوب اومدین بریم .. یونا پس تو میای به عنوان نماینده؟؟
یونا:عاره
...
الانا بود که مدیر شرکت *** بیاد منتظر نشسته بودیم که اومدن
با کسی که دیدم سر جام خشک شدم
....
اون نامجون بود مگه شرکتشون اسمش(***)نبود پس اون اینجا چیکار میکنه؟؟
فلش بک به فرودگاه:/
ته:میخواستیم با لیا راه بیوفتیم که دیدن نامجون داره بدو بدو میاد
نامی:وای..وایساین*نفس نفس میزنه*
ته:چیشده داداش؟؟
نامی:تو نرو من میخوام برم
ته:ولی من کلی برنامه ریختم
نامی:حالا کنسلش کن من میرم پدر گفت
ته:هع پدر به من اعتماد نداره؟؟
نامی:چرا اینطوری میگی اون به تو بیشتر از چشماش اعتماد داره ولی الان صلاح دونسته که منو بفرسته
ته:یهویی؟؟
نامی:حالا شد دیگه تو ببخش
ته:اوکی.. لیا بیا بریم
نامی:ولی اون منشیه باید بیاد
ته:اون با تو هیچ جا نمیاد
نامی:اوکی خودم تنها میرم
لیا:ولی ته اگه نرم اخراج میشم
ته:اینطوری نمیشه ینی من نمیزارم
پایان فلش بک:/
یونا:سلام اقای کیم
کوک:اوووووو سلام داداش چطوری؟؟
نامی:سلام..سلام خوبم ممنون .. پس شمایین مدیر اینجا؟
کوک:عاره بهت که گفته بودم بابام مدیر جدید پیدا نکرد من اوندم
نامی:عاوو عاره راست میگی..تو چطوری یونا؟؟
یونا:منم خوبم شما خوبین؟؟هانا خوبه؟؟بالاخره ازدواج کردین؟؟
نامی:عاره ازدواج کردیم همین ماه پیش
یونا:حیف من نبودم عروسی بهترین دوستم
نامی:تقصیر خودت بود دیگه .. حالا ولش کن بیاین سراغ قرارداد
یونا:وایسا ببینم مگه اسم شرکتتون(***)نبود ؟؟
نامی:پدرم گفت اسمشو عوض کنیم منم قبول کردم
یونا:عاها
کوک:خب ببین...
(قرارداد بستن)
کوک:فقط باید ی نماینده بفرستم
نامی:اوکیه..من دیگه برم کارای دیگه ای هم دارم شما تصمیمتونو بگیرین به منم خبر بدین
کوک:اوکی خدافظ
نامجون رفت
کوک:به نظرت کیو بفرستم؟؟
یونا:اممممممم.....من میرم
کوک:و..ولی تو که
یونا:ولی نداره تو توی این مدت به من کمک کردی منم باید این کارتو جبران کنم حالا هرجوری که میخواد باشه
کوک:اوکی ولی منم باید باهات بیام تا چند تا کارو انجام بدمو برگردم
یونا:باشه چ بهتر
کوک به نامجون زنگ زد گفت که مشخص شد کی میاد
برای پسفردا بلیط داشتیم به کره
پرش زمانی فرودگاه:/
نامجون:/
منتظر کوک بودم که دیدم داره میاد
کوک:اوووو داداش چ زود اومدی
نامی:عاره شمام خوب اومدین بریم .. یونا پس تو میای به عنوان نماینده؟؟
یونا:عاره
...
۴۴.۱k
۱۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.