پارت ⁴
#پارت_⁴
از فکرش اومدم بیرون و به رهام گفتم: میگم داداش من بیام پیشه تو یا برم خونه دایی؟؟
رهام: بیا پیش خودم.
گفتم: باش فقط یه سر برو خونه خاله من گوشیم رو از مامان بگیرم.
رهام: چشممم
و رفت به سمت به سمت خونه خاله.
بعد از گرفتن گوشی و 👗 لباس و رسوندن یاسی به خونشون به خونه رسیدیم.
خسته بودم در حد..اصن ناجوررر
وقتی وارد خونه شدیم مقنعم رو از سرم در اوردم و خودمو پرت کردم رو کاناپه
گفتم: خب ناهار چی بخوریم؟؟
رهام: دستپخت سراشپز رهام هادیان
گفتم: اوهههههه چه غذایی بشه دستپخت سراشپز رهام هادیان!! من برم یه دوش بگیرم که دارم میمیرم.
رهام: برو تو اتاق اولی
سری تکون دادمو وارد اتاق شدم. اتاق رهام: یه میز کار که روش یه کامپیوتر بود و چند تا چیز دیگه روی میزش هم چندتا ماشین کوچولو بود که رهام عاشقشون بود. تخت دونفره. کمد. چند تا عکس از خودش. عکسهای دسته جمعی و یه عکس سه تایی من و رهام و پرهام.
یه پنجره که کنار تخت بود. یه عسلی که کنار تخت بود و روش یه قاب عکس بود. عکس منو خودش. و چراغ خواب
یه کتابخونه هم داشت و یه کاناپه که همیشه روی اون کتاب میخوند نمیدونم چرا فقط روی اون کتاب میخوند!
اتاق ساده اما شیک و مرتبی داشت.
ست اتاق هم سورمه ای و سفید بود.
دست از برانداز کردن اتاق برداشتم و بعد از برداشتن لباس و حوله وارد حمام شدم.
یه دوش گرفتمو زود لباسامو پوشیدم و از حمام خارج شدم.
عادت به سشوار کشیدن موهام نداشتم پس همون طوری روی شونم رهاش کردم. و از اتاق خارج شدم
دیدم به به رهام چه میزی چیده پرهام اما نبود!
نشستم پشت میز و گفتم: به به چه میزی چیدی!!
رهام: قابل شمارو ندارع
گفتم: پرهام کجاست؟؟
رهام: پرهام هم رفته کرج!
گفتم: کرج!! برای چی کرج!!
رهام: با دوستش کار داشته مجبور شده بره کرج.
گفتم: اهااا
بعد از خوردن غذا میز رو جمع کردم و ظرف هارو هم شستم.
اصلا دختر به این خوبی از کجا پیدا میشههه😐 من اینجا دارم حیف میشم😭 😐 💔
از فکرش اومدم بیرون و به رهام گفتم: میگم داداش من بیام پیشه تو یا برم خونه دایی؟؟
رهام: بیا پیش خودم.
گفتم: باش فقط یه سر برو خونه خاله من گوشیم رو از مامان بگیرم.
رهام: چشممم
و رفت به سمت به سمت خونه خاله.
بعد از گرفتن گوشی و 👗 لباس و رسوندن یاسی به خونشون به خونه رسیدیم.
خسته بودم در حد..اصن ناجوررر
وقتی وارد خونه شدیم مقنعم رو از سرم در اوردم و خودمو پرت کردم رو کاناپه
گفتم: خب ناهار چی بخوریم؟؟
رهام: دستپخت سراشپز رهام هادیان
گفتم: اوهههههه چه غذایی بشه دستپخت سراشپز رهام هادیان!! من برم یه دوش بگیرم که دارم میمیرم.
رهام: برو تو اتاق اولی
سری تکون دادمو وارد اتاق شدم. اتاق رهام: یه میز کار که روش یه کامپیوتر بود و چند تا چیز دیگه روی میزش هم چندتا ماشین کوچولو بود که رهام عاشقشون بود. تخت دونفره. کمد. چند تا عکس از خودش. عکسهای دسته جمعی و یه عکس سه تایی من و رهام و پرهام.
یه پنجره که کنار تخت بود. یه عسلی که کنار تخت بود و روش یه قاب عکس بود. عکس منو خودش. و چراغ خواب
یه کتابخونه هم داشت و یه کاناپه که همیشه روی اون کتاب میخوند نمیدونم چرا فقط روی اون کتاب میخوند!
اتاق ساده اما شیک و مرتبی داشت.
ست اتاق هم سورمه ای و سفید بود.
دست از برانداز کردن اتاق برداشتم و بعد از برداشتن لباس و حوله وارد حمام شدم.
یه دوش گرفتمو زود لباسامو پوشیدم و از حمام خارج شدم.
عادت به سشوار کشیدن موهام نداشتم پس همون طوری روی شونم رهاش کردم. و از اتاق خارج شدم
دیدم به به رهام چه میزی چیده پرهام اما نبود!
نشستم پشت میز و گفتم: به به چه میزی چیدی!!
رهام: قابل شمارو ندارع
گفتم: پرهام کجاست؟؟
رهام: پرهام هم رفته کرج!
گفتم: کرج!! برای چی کرج!!
رهام: با دوستش کار داشته مجبور شده بره کرج.
گفتم: اهااا
بعد از خوردن غذا میز رو جمع کردم و ظرف هارو هم شستم.
اصلا دختر به این خوبی از کجا پیدا میشههه😐 من اینجا دارم حیف میشم😭 😐 💔
۹.۹k
۱۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.