رمان چشمان خمار تو

p⁵

رفتیم سمت بیمارستان آت رو بردن اتاق عمل داشتم اشک می‌ریختم..قلبم داشت تیکه تیکه میشد..همش تقصیر منه...من باعث این تصادفم...(بچه ها نظرتون چیه غمگین باشع😁)..یعنی بازم میتونم اون چشمای خمارش رو ببینم؟!...همینج ی داشتم اشک می‌ریختم که دکتر اومد بیرون...د...دکتر ح...حال..
دکتر : تسلیت میگم
کوک : با چیزی که گفت قلبم وایستاد...روی زانو هام افتادم و اشک می‌ریختم

ویو ² روز بعد
کوک : ² روز از مرگ آت میگذره اون مرد رو که باعث تصادف شده بود رو کشتم...ی کاغذ برداشتم و داخلش نامه ی کوتاه نوشتم و رفتم سمت اتوبان منتظر شدم چراغ سبز بشه و...وقتی چراغ سبز شد خودمو انداختم جلو کامیون...
نامه ی کوک : «من دلبسته ی چشمان خمار او بودم ولیکن او مرا تنها گذاشت»
پایان

عررر گریه ام اومد😭😭
اگه بد شد ببخشید حوصله نداشتم
دیدگاه ها (۲۱)

رمان گرگینه ی من

رمان گرگینه ی من

رمان چشمان خمار تو

رمان چشمان خمار تو

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۶

عشق چیز خوبیه پارت ۱۱که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من...

اسم رمان : jk ✨ ویو ی اتات: چییییی!!!!!! لارا : چ. چ. چی چی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط