.
.
غروب بود و غباری وزید در گودال
فلک صدای غریبی شنید در گودال
.
شتاب ضربه ی نیزه به پیکر خورشید
چنانکه قلب زمین میتپید در گودال
.
تمام هستی زینب ز صدر زین افتاد
عزیز فاطمه رنگش پرید در گودال
.
سنان و حرمله و خولی و...همه رفتند
که شمر خیره سر آخر رسید در گودال
.
به گریه خواهر اوگفت میشود نبری؟
شنید شمر ولیکن برید در گودال
.
عجیب سم سطوران ز جسم او رد شد
مگر سواره تنش را ندید در گودال
غروب بود و غباری وزید در گودال
فلک صدای غریبی شنید در گودال
.
شتاب ضربه ی نیزه به پیکر خورشید
چنانکه قلب زمین میتپید در گودال
.
تمام هستی زینب ز صدر زین افتاد
عزیز فاطمه رنگش پرید در گودال
.
سنان و حرمله و خولی و...همه رفتند
که شمر خیره سر آخر رسید در گودال
.
به گریه خواهر اوگفت میشود نبری؟
شنید شمر ولیکن برید در گودال
.
عجیب سم سطوران ز جسم او رد شد
مگر سواره تنش را ندید در گودال
۴.۲k
۱۹ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.