در کوی محبت به وفایی نرسیدیم

در کوی محبت به وفایی نرسیدیم
رفتیم ازین راه و به جایی نرسیدیم

هر چند که در اوج طلب هستی ما سوخت
چون شعله به معراج فنایی نرسیدیم

با آن همه آشفتگی و حسرت پرواز
چون گرد پریشان به هوایی نرسیدیم

گشتیم تهی از خود و در سیر مقامات
چون نای درین ره به نوایی نرسیدیم

بی مهری او بود که چون غنچه ی پاییز
هرگز به دم عقده گشایی نرسیدیم

ای خضر جنون ! رهبر ما شو که در این راه
رفتیم و سرانجام به جایی نرسیدیم
دیدگاه ها (۱)

در ﺷﻬﺮ ﻫﯽ ﻗﺪم زد و ﻋﺎﺑﺮ زﯾﺎد ﺷﺪﺗﺮس از رﻗﯿﺐ ﺑﻮد … ﮐﻪ آﺧﺮ زﯾﺎد...

وقتی که ترکم می کنی ، یک عمر در جا می زنمروی تمام شیشه ها ، ...

یعنی یکی مثل مننهخخخخخخخخ

از خوردن بستنی قیفی در خیابان خجالت نکشاز اینکه بایستی و از ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط