با چشمان اشکی پله های ساختمان را با عجله پایین می آمد
با چشمان اشکی پله های ساختمان را با عجله پایین می آمد
قلبش همچون گنجشکی بی پناه می تپید
مردی که دنبال او می آمد قدم هایش را تند تر کرد تا خودش را به او برساند
دستش را روی قلب گذاشت و فشورد
دنبال راه چاره ای بود
باید از دست آن مرد متجاوز فرار میکرد
نگاهش سمت در سفید رنگی کشیده شد
قدم های پر سرعتش را سمتش کج کرد و با هول وارد اتاق شد
در را پشت سرش قفل کرد و به او تکیه داد
چشمانش را بست و نفس عمیقی کشید تا نفس هایش منظم شود
وقتی حس کرد آرام گرفته است، چشمانش را باز کرد
ولی کاش باز نمیکرد، کاش هرگز به آن اتاق نفرت انگیز پا نمی گذاشت
با دیدن فرد رو به روش جیغ بلندی کشید و با وحشت خودش را به در چسباند
فرد رو به روش با دیدن ترسش قهقه ای بلندی زد و با چشمان قرمزش سر تا پایش را برسی کرد
با پخش شدن صدای نفرت انگیزش در فضای بسته ی اتاق، چشمانش را با حرص روی هم فشار داد...
+خیلی وقته هم دیگه رو ندیدیم خانم کیم...
قلبش همچون گنجشکی بی پناه می تپید
مردی که دنبال او می آمد قدم هایش را تند تر کرد تا خودش را به او برساند
دستش را روی قلب گذاشت و فشورد
دنبال راه چاره ای بود
باید از دست آن مرد متجاوز فرار میکرد
نگاهش سمت در سفید رنگی کشیده شد
قدم های پر سرعتش را سمتش کج کرد و با هول وارد اتاق شد
در را پشت سرش قفل کرد و به او تکیه داد
چشمانش را بست و نفس عمیقی کشید تا نفس هایش منظم شود
وقتی حس کرد آرام گرفته است، چشمانش را باز کرد
ولی کاش باز نمیکرد، کاش هرگز به آن اتاق نفرت انگیز پا نمی گذاشت
با دیدن فرد رو به روش جیغ بلندی کشید و با وحشت خودش را به در چسباند
فرد رو به روش با دیدن ترسش قهقه ای بلندی زد و با چشمان قرمزش سر تا پایش را برسی کرد
با پخش شدن صدای نفرت انگیزش در فضای بسته ی اتاق، چشمانش را با حرص روی هم فشار داد...
+خیلی وقته هم دیگه رو ندیدیم خانم کیم...
۱۳.۹k
۱۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.