پارت2
پارت2
وقتی باردار بودی و.......
یوری:ای...این من نیستم(بغض)
تهیونگ:عه که اینطور پس این کیه ها چرا اینو برای من فرستادن ها اگر تونیستی پس کیه که انقدر شبیه منه ها اصن از کجا معلوم حتی اون بچه من باشه منکه سرم شلوغه و سرکارم تو هم توخونه تنهایی ممکنه هرکاری کنی هرجایی بری(داد)
یوری:تو....تو به من شک داری من هیچ وقت به تو خیانت نمیکنم چرا اصن باید همچین کاری کنم(گریه)
تهیونگ:ببین تو داشتی میبو*سیدیش از کجا معلوم کاره دیگه ای نکردی(داد)
یوری:میگم من هیچ کار نکردم(جیغ و گریه)
تهیونگ:کارت به جایی رسیده که حتی سر من جیغ و داد میکنی میدونی که من مهربونم ولی اگر عصبی بشم
که یوری حرفش و قط میکنه
یوری:اگه عصبی بشی چی هاچی میکشی منو چیکار میکنی من هیچ کاری نکردم پس ازت نمیترسم توهم هیچ غلطی نمیتونی کنی(گریه و داد)
تهیونگ از عصبانیت یه سیلی زدش و با مشت محکم زد تو شکمش
تهیونگ:باره آخرت باشه سر من داد میزنی(داد)
که تهیونگ رفت بالا تو اتاق و در و قفل کرد
یوری درد و فعلا حس نمیکرد بلند شد و بدو بدو رفت در اتاق و
یوری:تروخدا بیابیرون من هیچ کاری نکردم(گریه شدید)
که یدفعه زیر شکمش درد شدید گرفت باعث شد یوری جیغ بزنه و بزور خودش و به تلفنش رسوند و یه زنگ به جونگکوک برادرش زد میدونست اون همیشه پشتش و میگیره شاید خواهر ناتنی جونگکوک بود ولی جونگکوک خیلی دوسش داشت
جونگکوک:الو
یوری:داداش لطفا بیا خونه ما خواهش میکنم
جونگکوک:چیشده
یوری:فقط بیا(جیغ)
که گوشیش از دستش افتاد و قط شد
...........
وقتی باردار بودی و.......
یوری:ای...این من نیستم(بغض)
تهیونگ:عه که اینطور پس این کیه ها چرا اینو برای من فرستادن ها اگر تونیستی پس کیه که انقدر شبیه منه ها اصن از کجا معلوم حتی اون بچه من باشه منکه سرم شلوغه و سرکارم تو هم توخونه تنهایی ممکنه هرکاری کنی هرجایی بری(داد)
یوری:تو....تو به من شک داری من هیچ وقت به تو خیانت نمیکنم چرا اصن باید همچین کاری کنم(گریه)
تهیونگ:ببین تو داشتی میبو*سیدیش از کجا معلوم کاره دیگه ای نکردی(داد)
یوری:میگم من هیچ کار نکردم(جیغ و گریه)
تهیونگ:کارت به جایی رسیده که حتی سر من جیغ و داد میکنی میدونی که من مهربونم ولی اگر عصبی بشم
که یوری حرفش و قط میکنه
یوری:اگه عصبی بشی چی هاچی میکشی منو چیکار میکنی من هیچ کاری نکردم پس ازت نمیترسم توهم هیچ غلطی نمیتونی کنی(گریه و داد)
تهیونگ از عصبانیت یه سیلی زدش و با مشت محکم زد تو شکمش
تهیونگ:باره آخرت باشه سر من داد میزنی(داد)
که تهیونگ رفت بالا تو اتاق و در و قفل کرد
یوری درد و فعلا حس نمیکرد بلند شد و بدو بدو رفت در اتاق و
یوری:تروخدا بیابیرون من هیچ کاری نکردم(گریه شدید)
که یدفعه زیر شکمش درد شدید گرفت باعث شد یوری جیغ بزنه و بزور خودش و به تلفنش رسوند و یه زنگ به جونگکوک برادرش زد میدونست اون همیشه پشتش و میگیره شاید خواهر ناتنی جونگکوک بود ولی جونگکوک خیلی دوسش داشت
جونگکوک:الو
یوری:داداش لطفا بیا خونه ما خواهش میکنم
جونگکوک:چیشده
یوری:فقط بیا(جیغ)
که گوشیش از دستش افتاد و قط شد
...........
۱.۸k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.