پارت1
پارت1
وقتی باردار بودی و.........
ویو یوری
از خواب بلند شدم دیدم تهیونگ کنارم نیست نمیدونم چرا چند روزیه رفتارش خیلی سرد شده صبحای زود میره و اخر شب میاد خیر سرش زنش حامله اس هوف اصن ولش کن بلند شدم و رفتم سرویس و کارام و انجام دادم و رفتم پایین برای اینکه صبحونه بخورم و برم سرکارم
ویو تهیونگ
چند روز پیش چندتا عکس یه ناشناس برام فرستاد که توی اون عکس ها یوری با پسر دیگه بوده و میبو*سیدش منم از اون روز بهش شک کردم و حتی یه سری فکر ها هم برام میاد که نکنه اون بچه هم بچه من نباشه خلاصه که چندروزه که رفتارم و باهاش سرد کردم و دیر میرم خونه و منتظر فرصت مناسبی ام تا باهاش حرف بزنم
*از اونجایی که بارداره فقط دانشگاه تدریس میکنه و بیمارستان نمیره*
یوری:خب بچه ها برید به سلامت مراقب خودتون باشید
و وسایلش و جمع کرد و سوار ماشین شد و رفت خونه و تدارک یه شام عالی و دید با اینکه دکتر بهش استراحت داده بود ولی خیلی به خودش فشار میورد ساعت از ۱۲ گذشت و تهیونگ هنوز نیومده بود یوری خیلی نگران بود که در باز شد
تهیونگ:سلام(سرد)
یوری:سلام کجا بودی چرا انقدر دیر اومدی نگران شدم(نگران )
تهیونگ:به تو ربطی نداره
یوری:چرا به من ربطی نداره تو تا این وقت شب زن حامله ات و تنها گذاشتی بعد به من ربطی نداره(داد)
تهیونگ:کی گفته من زن خیانت کار میخوام ها(عربده)
یوری:چ...چی خیانت کار؟
تهیونگ: اره درست شنیدی (عکس هارو نشونش داد) این عکس هاچی میگن ها این تویی میفهمی (عربده)
...........
وقتی باردار بودی و.........
ویو یوری
از خواب بلند شدم دیدم تهیونگ کنارم نیست نمیدونم چرا چند روزیه رفتارش خیلی سرد شده صبحای زود میره و اخر شب میاد خیر سرش زنش حامله اس هوف اصن ولش کن بلند شدم و رفتم سرویس و کارام و انجام دادم و رفتم پایین برای اینکه صبحونه بخورم و برم سرکارم
ویو تهیونگ
چند روز پیش چندتا عکس یه ناشناس برام فرستاد که توی اون عکس ها یوری با پسر دیگه بوده و میبو*سیدش منم از اون روز بهش شک کردم و حتی یه سری فکر ها هم برام میاد که نکنه اون بچه هم بچه من نباشه خلاصه که چندروزه که رفتارم و باهاش سرد کردم و دیر میرم خونه و منتظر فرصت مناسبی ام تا باهاش حرف بزنم
*از اونجایی که بارداره فقط دانشگاه تدریس میکنه و بیمارستان نمیره*
یوری:خب بچه ها برید به سلامت مراقب خودتون باشید
و وسایلش و جمع کرد و سوار ماشین شد و رفت خونه و تدارک یه شام عالی و دید با اینکه دکتر بهش استراحت داده بود ولی خیلی به خودش فشار میورد ساعت از ۱۲ گذشت و تهیونگ هنوز نیومده بود یوری خیلی نگران بود که در باز شد
تهیونگ:سلام(سرد)
یوری:سلام کجا بودی چرا انقدر دیر اومدی نگران شدم(نگران )
تهیونگ:به تو ربطی نداره
یوری:چرا به من ربطی نداره تو تا این وقت شب زن حامله ات و تنها گذاشتی بعد به من ربطی نداره(داد)
تهیونگ:کی گفته من زن خیانت کار میخوام ها(عربده)
یوری:چ...چی خیانت کار؟
تهیونگ: اره درست شنیدی (عکس هارو نشونش داد) این عکس هاچی میگن ها این تویی میفهمی (عربده)
...........
۲.۱k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.