وقتی برای اولین بار می‌بینیدش

پارت ۸
بعد که به خودم اومدم (کجای کاری ا/ت جان)
رفتم بیرون یکدفعه همه جا تاریک شد
(راستی ا/ت فوبیای تاریکی داره) بعد نفسم برید نمی تونستم نفس بکشم همش نفس نفس میزدم نور کوشیم رو روشن کردم و بدو بدو به سمت بیرون حرکت کردم وقتی رفتم بیرون یه نفسی کشیدم
ا/ت : هه هه هه
دیدم یکی دستش رو گذاشته روی شونم برگشتم به پشت که دیدم تهیونگه
تهیونگ : حالت خوبه ؟ چیزیت نشده ؟ چرا بدو بدو اومدی بیرون ؟
ا/ت : آرام باش هیچی نیست نگران نباش من فقط فوبیای تاریکی دارم به خاطر اونه نفسم میگیره وقتی میرم یه جای تاریک
تهیونگ : آها بعد تهیونگ منو بغل کرد
ا/ت : سرم رو آوردم بالا دیدم انقدر نگران شده که داره عرق میکنه کم مونده بود گریه کنه (غلط کردی تهیونگی رو به گریه میندازی دختره ی بیشور 😡😡)
ا/ت : چیزی نیست تهیونگ آروم باش من خوبم
تهیونگ : میدونی چقدر ترسیده بودم که اتفاقی برات نیوفته
ا/ت : 🤭🤭😊😊
بعد رفتیم تو وقتی وارد شدیم دیدیم که همه دارن منو و تهیونگ رو نگاه میکنن
تهیونگ : چیزی نیست دوستان فقط این خانم حالشون بد شده
منم خیلی خجالت کشیدم و موهام رو پشت گوشم زدم و سرم پایین بود
تا اینکه .........
____________________________________________________________________________________
امیدوارم دوست داشته باشید 😊😊
لایک و کامنت یادتون نره ❤❤
دیدگاه ها (۱)

پارت جدید فیک رو بزارم 🙂🙂

وقتی برای اولین بار می بینیدش

پروف عوض شد 🙂🙂

ببخشید که دیشب نتونستم بذارم 🙏🙏روزتون مبارک ایشالله بریم کره...

پارت 12خون تو رگام جم شد....ویو جونگکوک یه نفس عمیق کشیدم بع...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط