سناریو

سناریو
و بعد از چند روز منو به ماموریت فرستادن و تنها شب شد من داشتم از همه جا مراقبت میکردم که یهو صدای جیغ اومد دویدم و رفتم دیدم یکی رو از بالا انداختن و بعد چند روز هاشیرای صدا رو دیدم و تانجیرو و زنیتسو اینوسکه رو دیدم و رفتم پیش اونا و به تنگن سان گفتم سلام گفت سلام بهش گفتم ماموریت شما کجا هست؟ گفت اینجا گفتم منم ماموریتم اینجاست و تنگن سان یهو گفت صدایی اومد گفتم آره صدایی اومد بهش گفتم دنبالم بیا و رفتیم شهر آتیشی شده بود









بیا پایین











بیا پایین












ساعت ۱ میزارم و دوستون دارم بای
دیدگاه ها (۰)

هرکس میخواد گپی کنه اجازه بگیره تا مسدود نکردم

بچه ها این شبیه هاتسونه میکو نیست من میگم رنگ شد عوض کردن

ساخت خودم ریدم توش گپی ممنوع

خواهرام 😔

رمان چرا به من نمی پیوندی؟.............بردم روی پشت بوم یجا ...

game of love and hate(part 33)

عشق چیز خوبیه پارت ۶صبح از خواب بلند شدم لباسمو عوض کردم و ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط