عشق من~p32~
(پارت آخر)
*پرش زمانی به ۵ ماه بعد *
ا.ت:ماریا جان
ماریا:بله مامان
ا.ت:لباسات رو بپوش بریم بیرون
ماریا:باشه
*ویو ا.ت*
لباسامونو پوشیدیم و با کوک رفتیم بیرون .
کوک:بریم رستوران
ماریا:بریم
ا.ت:بریم ولی فست فود نخوریم
کوک:چشم
*پرش زمانی به بعد از نهار *
ا.ت:کوک زود باش برو بیمارستان بچه داره میاد
کوک:خدایاااا
(راستی بچه پسر بود)
*بچه به دنیا اومد*
کوک:ا.ت حالت خوبه
ا.ت:آره خوبم
کوک:اسم پسرمونو چی بزاریم
(هم زمان گفتن رایان )
ا.ت:این اسم عالیه .
*دو سال بعد*
رایان :ماما
ماریا:مامان ما بستنی میخواییم
ا.ت:باشه مامانی به بابا میگم براتون بخره
ا.ت:الو کوکی
کوک:سلام عقشم
ا.ت: سلام، داری میای برای بچه ها بستنی بخر .
کوک:باشه ، خدافظ
ا.ت:خدافظ
پایان
چطور بود 🙃؟
*پرش زمانی به ۵ ماه بعد *
ا.ت:ماریا جان
ماریا:بله مامان
ا.ت:لباسات رو بپوش بریم بیرون
ماریا:باشه
*ویو ا.ت*
لباسامونو پوشیدیم و با کوک رفتیم بیرون .
کوک:بریم رستوران
ماریا:بریم
ا.ت:بریم ولی فست فود نخوریم
کوک:چشم
*پرش زمانی به بعد از نهار *
ا.ت:کوک زود باش برو بیمارستان بچه داره میاد
کوک:خدایاااا
(راستی بچه پسر بود)
*بچه به دنیا اومد*
کوک:ا.ت حالت خوبه
ا.ت:آره خوبم
کوک:اسم پسرمونو چی بزاریم
(هم زمان گفتن رایان )
ا.ت:این اسم عالیه .
*دو سال بعد*
رایان :ماما
ماریا:مامان ما بستنی میخواییم
ا.ت:باشه مامانی به بابا میگم براتون بخره
ا.ت:الو کوکی
کوک:سلام عقشم
ا.ت: سلام، داری میای برای بچه ها بستنی بخر .
کوک:باشه ، خدافظ
ا.ت:خدافظ
پایان
چطور بود 🙃؟
۴.۴k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.