عشق من~p31~
*ویو ا.ت*
رفتم خوابیدم ، انقدر خوابم می اومد که داشتم میمردم ، خوابیدم .
از پله ها داشتم میرفتم پایی که پام پیچ خورد و از لای پام خون اومد ، سریع با کوک رفتیم بیمارستان و من بیهوش شدم .
کوک:وای اگه براشون اتفاقی بیوفته من خودمو میکشم
*پرش زمانی به ۱ ساعت بعد*
پرستار:شما شوهر خانم ......ا.ت هستید؟
کوک:بله خودم هستم
پرستار:عه متاسفانه همسر شما باردار بودن و بچه سقط شد . تسلیت میگم(😂😂😂😂😂)
کوک: هق هق
ا.ت:کوک
کوک:بله(سرد)
ا.ت: ب بچم کجاس
کوک:ب بچه م مرد (زد زیر گریه)
ا.ت:چ چییی هق هق هق هق
کوک:باید دو روز اینجا بمونی (بسیار سرد)
ا.ت:ب باشه هق
*ویو ا.ت *
بعد دو روز مرخص شدم ، کوک حتی دنبالمم نیومده که بریم خونه .
کوک:زود باش بریم(سرد)
ا.ت:اومدی؟
کوک:من اینجا روحم ؟ زود باش بریم(سرد)
ا.ت:(ناراحت )
*ویو ا.ت*
منو کوک رفتیم خونه که دیدم ماریا از بس گریه کرده چشماش قرمز شده
ماریا:ماااا مااااان هقق هقق هق هق هق هق
ا.ت:چی شده مامان
ماریا:مامان کجا بودی بابا یه زره هم بهم غذا نداد هق هق
ا.ت:چرا این بچه رو گشنه نگه داشتی ها(با داد زیاد)
کوک:به تو ربطی نداره ، زنیکه ی دست و پا چلفتی .
ا.ت:اصن حواست هست داری به من چی میگی(با داد و عررربده)
کوک:امروز میریم محضر و طلاق میگیریم
ا.ت:کوک داری چی میگی ها(با داد و گریه)
کوک :من دیگه تورو نمیخوام ، ازت بدم میاد
ا.ت:ک کوووووووک(با گریه و داد)
کوک:زهر مار
کوک:گمشو بریم محضر برای طلاق
ا.ت:من با تو زندگی میکنم
کوک:یا تورو میکشم یا خودمو (فیلم ترکیه ای شد😂😂😂)
ا.ت:نههههههه
ا.ت:یا خدا
کوک عینهو اسب پرید تو اتاق .
کوک:چی شده(نفس نفس )
ا.ت:خواب دیدم بچم مرده تو هم داری منو طلاق میدی و به ماریا ۳ روز غذا ندادی و اصن یه وضعی .
کوک:عیب نداره خواب بود نه واقیعت .
کوک:بعدشم من همچین کارایی نمیکنم.
رفتم خوابیدم ، انقدر خوابم می اومد که داشتم میمردم ، خوابیدم .
از پله ها داشتم میرفتم پایی که پام پیچ خورد و از لای پام خون اومد ، سریع با کوک رفتیم بیمارستان و من بیهوش شدم .
کوک:وای اگه براشون اتفاقی بیوفته من خودمو میکشم
*پرش زمانی به ۱ ساعت بعد*
پرستار:شما شوهر خانم ......ا.ت هستید؟
کوک:بله خودم هستم
پرستار:عه متاسفانه همسر شما باردار بودن و بچه سقط شد . تسلیت میگم(😂😂😂😂😂)
کوک: هق هق
ا.ت:کوک
کوک:بله(سرد)
ا.ت: ب بچم کجاس
کوک:ب بچه م مرد (زد زیر گریه)
ا.ت:چ چییی هق هق هق هق
کوک:باید دو روز اینجا بمونی (بسیار سرد)
ا.ت:ب باشه هق
*ویو ا.ت *
بعد دو روز مرخص شدم ، کوک حتی دنبالمم نیومده که بریم خونه .
کوک:زود باش بریم(سرد)
ا.ت:اومدی؟
کوک:من اینجا روحم ؟ زود باش بریم(سرد)
ا.ت:(ناراحت )
*ویو ا.ت*
منو کوک رفتیم خونه که دیدم ماریا از بس گریه کرده چشماش قرمز شده
ماریا:ماااا مااااان هقق هقق هق هق هق هق
ا.ت:چی شده مامان
ماریا:مامان کجا بودی بابا یه زره هم بهم غذا نداد هق هق
ا.ت:چرا این بچه رو گشنه نگه داشتی ها(با داد زیاد)
کوک:به تو ربطی نداره ، زنیکه ی دست و پا چلفتی .
ا.ت:اصن حواست هست داری به من چی میگی(با داد و عررربده)
کوک:امروز میریم محضر و طلاق میگیریم
ا.ت:کوک داری چی میگی ها(با داد و گریه)
کوک :من دیگه تورو نمیخوام ، ازت بدم میاد
ا.ت:ک کوووووووک(با گریه و داد)
کوک:زهر مار
کوک:گمشو بریم محضر برای طلاق
ا.ت:من با تو زندگی میکنم
کوک:یا تورو میکشم یا خودمو (فیلم ترکیه ای شد😂😂😂)
ا.ت:نههههههه
ا.ت:یا خدا
کوک عینهو اسب پرید تو اتاق .
کوک:چی شده(نفس نفس )
ا.ت:خواب دیدم بچم مرده تو هم داری منو طلاق میدی و به ماریا ۳ روز غذا ندادی و اصن یه وضعی .
کوک:عیب نداره خواب بود نه واقیعت .
کوک:بعدشم من همچین کارایی نمیکنم.
۴.۵k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.