خلوت نشین خاطر دیوانه ی منی

خلوت نشین خاطر دیوانه ی منی
افسونگری و گرمی افسانه ی منی
بودیم با تو همسفر عشق سالها
ای آشنا نگاه که بیگانه منی
هر چند شمع بزم
کسانی ولی هنوز
آتش فروز خرمن پروانه منی
چون موج سر به صخره ی غم کوفتم ز درد
دور از تو ای که گوهر یک دانه منی
خالی مباد ساغر نازت که جاودان
شورافکنی و ساقی میخانه منی
آنجا که سرگذشت غم شاعران بود
نازم تو را که گرمی افسانه منی
دیدگاه ها (۰)

به آن ها که زنده به گورم کردندبگویید :من زنده امو نفس می کشم...

(یک افسانه)اجازه بده که عشق گلی باشه که برای همیشه توی قلب م...

افسانهای افسانهبگذار برایت بگویم کها فسانه شده امدر غزل های ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط