عشق یهویی³⁷

عشق‌یهویی³⁷
ات‌ویو
همینطوری داشتم میگشتم ک دخترا تماس تصویری گرفتن
ات ـ سلـ..
دخترا ـ جیغغغ
ات ـ شماعم مث مامانم ترسیدین؟*خنده*
رزی ـ تورو جنم ببینه میترسه
جنی ـ چرا اینطوری‌ای؟
لیسا ـ ژوننن رو ماسکت کراش زدم
ات ـ مرض..چیشده؟
جیسو ـ کنسل شد
ات ـ واگعااا؟
جیسو ـ من ب دخترا میگم من نمیام شما برین میگن ماعم نمیایم
ات ـ یاا چرا نمیای؟
جیسو ـ حال ندارم
ات ـ گوه نخورررر، باید بیای
جیسو ـ هققق حال ندارممم
ات ـ گوه نخورر
*ویو داخل بار*
تهیونگ‌ویو
با جونگکوک رفتیم بار
داشتم همینطوری واسه خودم مینوشیدم ک ات رو دیدم
واااااتت!؟ اینجا چیکا میکنه اونم با این لباسسس؟(عکسشو میزارم)
ات‌ویو
رفتیم تو بار ک تهیونگو دیدم
خدایا این چرا همیشه سر راهمه؟
تهیونگ ـ سلام
ات ـ خدافظ، دخترا بیاین
هانول ـ سلام ددی*عشوه صگی*
تهیونگ ـ تو کی ای؟
هانول ـ بیبیت
تهیونگ ـ من بیبی ندارم(پسرم چ پاکه😂)
هانول ـ الان داری*رفت بوسش کرد*
ات‌ویو
چی؟الان..بوسش کرد؟
اصن ب من چه
ات ـ دخترا چی میخورین؟
دخترا ـ ویسکی ۶۰ درصد
ات ـ هماهنگیو قربون*خنده*
ــ
حیمایت؟
بچها ببخشین کمه حالم زیاد خوب نیس