پادشاه من
پارت۹
ایزانا: سو نیاد من هم نمیام
سو: چی؟
سو: برو اون داداشته
ایزانا: خب داداشمه که چی؟
ایزانا:تو هم دوستمی
سو: ایزانا من نمیتونم زیاد به پسر ها نزدیک بشم به خاطر اتفاقاتی که قبلا واسم افتاده پس برو.
ایزانا: باشه ولی زود میام.
ایزانا: کاکوچو حق نداری به سو نزدیک بشیو اذیتش کنی.
از زبان نویسنده:
ایزانا و شینچیرو رفتن و بعد از کلی کرم ریزی سر مردم برگشتن . ایزانا با شینچیرو خداحافظی کرد و اومد داخل یتیم خونه که دید نه کاکوچو و نه سو هستن. هیچکدومشون نبودن.
ایزانا همه جا رو گشت و اون ها رو پیدا نکرد.
ایزانا: سو نیاد من هم نمیام
سو: چی؟
سو: برو اون داداشته
ایزانا: خب داداشمه که چی؟
ایزانا:تو هم دوستمی
سو: ایزانا من نمیتونم زیاد به پسر ها نزدیک بشم به خاطر اتفاقاتی که قبلا واسم افتاده پس برو.
ایزانا: باشه ولی زود میام.
ایزانا: کاکوچو حق نداری به سو نزدیک بشیو اذیتش کنی.
از زبان نویسنده:
ایزانا و شینچیرو رفتن و بعد از کلی کرم ریزی سر مردم برگشتن . ایزانا با شینچیرو خداحافظی کرد و اومد داخل یتیم خونه که دید نه کاکوچو و نه سو هستن. هیچکدومشون نبودن.
ایزانا همه جا رو گشت و اون ها رو پیدا نکرد.
۳.۹k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.