Part 11
Part 11
ویو لینو
امروز قراره برم لونا تنها خواهرمو ببینم و جریان رو براش تعریف کنم. راستش بخاطر خودخواهی و مشکلات دیگران
زندگی ما تباه شد.
ویو لونا
امروز میخوام برم دیدن لینو و حرفاش رو بشنوم
وارد کافه ای که قرار داشتیم شدم و لینو رو دیدم تا منو دید ایستاد سرپا ولی ی مرد هم همراهش بود
(علامت مرد/)
/ سلامم دخترم
لینو:سلام
لونا:سلام لینو
/ من پدرتم
لونا:تو پدر من نیستیی(داد)الانم اگه اومدم اینجا فقط بخاطر لینوعه
/دخترم تو باید به حرفام گوش کنی
لینو: لونا هر چند که منم دیگه باورشون ندارم ولی بهتره به حرفاش گوش کنی
لونا پوفی سر داد و روی صندلی نشست
لونا:میشنوم آقای لی(سرد)
/میخوام برا هردوتون توضیح بدم
لینو:میشنویم پدر
/راستش ی مردی به نام هوانگ که ی مافیاست منو مجبور کرد که تو رو به ی خانواده بفروشم
لونا:اها که اینطور تو هم فروختی درسته؟؟(عصبی)
/اون میخواست لینو رو بکشه اونو گروگان گرفته بود
لینو:هه مسخرست(نیشخند عصبی)
لونا:وایسا گفتی اسمش چی بود؟
/هوانگ حتی وقتی رفتم توی امارتش یادمه ی پسر هم داشت که اسمش هیونجین بود.
لونا:چ..چییی گف..تییی
لینو: امکان نداره دروغ میگی
/مگه شما اون رو میشناسین؟
لونا:هه به همه تون افتخار میکنم(گریه) از دنیا فقط خنجر زدنش رو یاد گرفتین
لونا از پشت میز بلند شد و به سمت بیرون حرکت کرد و شماره ی هیونجین رو گرفت
هیون:جونم عشقم
لونا:تو میدونستی؟(با گریه)
هیون:چیو
لونا:گفتم تو میدونستی؟(با داد)
هیون:بیا خونه ببینم چی شده
لونا قطع کرد و به سمت خونه حرکت کرد
ویو لونا
بعد شنیدن حرفای اون به سمت خونه رفتم . درو باز کردم
هیون منتظر بود تا منو دید سمتم اومد و گفت
هیون:بگو ببینم چه بلایی سر ملکه ی من اومده ؟؟
لونا:تو میدونستی که پدرت ی مافیاست ؟
هیون:چ...چییی؟
گریه های دخترک شدت گرفت و خودش رو توی بغل پسرک انداخت. هیونجین سریع خودش رو به امارت پدرش رسوند و گفت
هیون:پدرم کجاست؟(عصبی)
اجوما:عه.. چیزی شده آقا
هیون:گفتم پدرم کجاست؟(داد)
آجوما که ترسیده بود سریع و با صدای لرزون به سمت اتاق اشاره کرد و گفت
آجوما: ت..توی اتاقش..شون هستن
هیون به سمت اتاق پدرش رفت و گفت
هیون:چرا اینکارو کردی هاا چرا با زندگیمون بازی کردی ؟
با زندگی هممون مگه لونا چکارت کرده بود که از خانوادش گرفتیش؟ تو ی مافیایی؟
(پدر هیونجین&)
&تو میفهمی چی میگی پدر لونا ی مافیای ماهره که برای منفعت خودش دست به هر کاری میزنه اون برای موفقیت خودش توی باند مافیایی دخترش رو به من فروخت منم اونو دادم به ی خانواده
هیون:دیگه باورتون ندارم هیچ کدومتون رو باور ندارم
(داددد)
هیون:بنظرت لونا اینو باور میکنه؟
&مدرکش موجوده
پایان پارت ۱۱
ویو لینو
امروز قراره برم لونا تنها خواهرمو ببینم و جریان رو براش تعریف کنم. راستش بخاطر خودخواهی و مشکلات دیگران
زندگی ما تباه شد.
ویو لونا
امروز میخوام برم دیدن لینو و حرفاش رو بشنوم
وارد کافه ای که قرار داشتیم شدم و لینو رو دیدم تا منو دید ایستاد سرپا ولی ی مرد هم همراهش بود
(علامت مرد/)
/ سلامم دخترم
لینو:سلام
لونا:سلام لینو
/ من پدرتم
لونا:تو پدر من نیستیی(داد)الانم اگه اومدم اینجا فقط بخاطر لینوعه
/دخترم تو باید به حرفام گوش کنی
لینو: لونا هر چند که منم دیگه باورشون ندارم ولی بهتره به حرفاش گوش کنی
لونا پوفی سر داد و روی صندلی نشست
لونا:میشنوم آقای لی(سرد)
/میخوام برا هردوتون توضیح بدم
لینو:میشنویم پدر
/راستش ی مردی به نام هوانگ که ی مافیاست منو مجبور کرد که تو رو به ی خانواده بفروشم
لونا:اها که اینطور تو هم فروختی درسته؟؟(عصبی)
/اون میخواست لینو رو بکشه اونو گروگان گرفته بود
لینو:هه مسخرست(نیشخند عصبی)
لونا:وایسا گفتی اسمش چی بود؟
/هوانگ حتی وقتی رفتم توی امارتش یادمه ی پسر هم داشت که اسمش هیونجین بود.
لونا:چ..چییی گف..تییی
لینو: امکان نداره دروغ میگی
/مگه شما اون رو میشناسین؟
لونا:هه به همه تون افتخار میکنم(گریه) از دنیا فقط خنجر زدنش رو یاد گرفتین
لونا از پشت میز بلند شد و به سمت بیرون حرکت کرد و شماره ی هیونجین رو گرفت
هیون:جونم عشقم
لونا:تو میدونستی؟(با گریه)
هیون:چیو
لونا:گفتم تو میدونستی؟(با داد)
هیون:بیا خونه ببینم چی شده
لونا قطع کرد و به سمت خونه حرکت کرد
ویو لونا
بعد شنیدن حرفای اون به سمت خونه رفتم . درو باز کردم
هیون منتظر بود تا منو دید سمتم اومد و گفت
هیون:بگو ببینم چه بلایی سر ملکه ی من اومده ؟؟
لونا:تو میدونستی که پدرت ی مافیاست ؟
هیون:چ...چییی؟
گریه های دخترک شدت گرفت و خودش رو توی بغل پسرک انداخت. هیونجین سریع خودش رو به امارت پدرش رسوند و گفت
هیون:پدرم کجاست؟(عصبی)
اجوما:عه.. چیزی شده آقا
هیون:گفتم پدرم کجاست؟(داد)
آجوما که ترسیده بود سریع و با صدای لرزون به سمت اتاق اشاره کرد و گفت
آجوما: ت..توی اتاقش..شون هستن
هیون به سمت اتاق پدرش رفت و گفت
هیون:چرا اینکارو کردی هاا چرا با زندگیمون بازی کردی ؟
با زندگی هممون مگه لونا چکارت کرده بود که از خانوادش گرفتیش؟ تو ی مافیایی؟
(پدر هیونجین&)
&تو میفهمی چی میگی پدر لونا ی مافیای ماهره که برای منفعت خودش دست به هر کاری میزنه اون برای موفقیت خودش توی باند مافیایی دخترش رو به من فروخت منم اونو دادم به ی خانواده
هیون:دیگه باورتون ندارم هیچ کدومتون رو باور ندارم
(داددد)
هیون:بنظرت لونا اینو باور میکنه؟
&مدرکش موجوده
پایان پارت ۱۱
۳.۹k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.